گوهر، عشق و صبر؛ روایت بانویی که سنگ را جان میدهد
در دل بازار و کارگاههای کوچک و پرنور این شهر، میان صدای چرخش دستگاهها و رقص برادههای ریز سنگ، زنانی ایستادهاند که با انگشتانشان نهفقط تراش میزنند، بلکه زندگی خلق میکنند. آنها باور دارند که سنگ، اگرچه سرد و خام و بیصداست، اما در دلش جانی نهفته دارد؛ جانی که تنها با صبر، هنر و لمس انسانی آشکار میشود. در روزگاری که بسیاری از هنرهای دستی، زیر چرخ صنعت و واردات ارزانقیمت کمر خم کردهاند، هنوز کسانی هستند که بر ارزش «کار دست» قسم میخورند و هر تراش را بخشی از روح خود میدانند.
سرگذشت زهره محمدیسیمین، بانوی گوهرتراش همدانی، از همین دست روایتهاست؛ روایتی از مسیر تدریجی و عاشقانهای که از یک علاقه ساده آغاز شد و امروز او را به نقطهای رسانده که نهتنها در خانه و کارگاه شهر خود فعالیت میکند، بلکه محصولاتش راهی خارج از مرزها شده. او از سنگها سخن میگوید همانگونه که مادر از فرزندش؛ با عشق، وسواس، دقت و امید؛ اما پشت این درخشش، رنجهای پنهان، مشکلات بازار، هزینههای سنگین و دغدغه فروش نیز هست؛ دغدغههایی که از زبان او نه به تلخی که با امیدواری و آیندهنگری بیان میشود.
این گزارش روایت زنیست که در مواجهه با سنگ، خستگی نمیشناسد؛ دستی که میتراشد، ذهنی که میاندیشد و چشمهایی که میخواهد گوهر ایرانی را در جهان بدرخشاند. همراه او میشویم تا از این مسیر پرزحمت اما عاشقانه بیشتر بدانیم.
زهره محمدیسیمین از همان ابتدای گفتوگو با اعتماد و صمیمیت از گذشتهاش میگوید؛ از روزهایی که هنوز ابزار در دست نداشت اما عشق به سنگها در دلش جوانه زده بود: قبل از اینکه وارد کار شوم، هر جا میرفتم سنگ میخریدم. نمیدانستم روزی این علاقه تبدیل به حرفه میشود. با دخترم در فضای تلگرام فضای فروش کوچکی داشتیم، بعد دیدم چقدر جذاب است و رفتم آموزش دیدم.
از همان مسیر آموزشی میگوید؛ دورهها، آزمونها، تلاشها و مهارتهایی که کسب کرده است: همه مدرکهای رسمی فنیوحرفهای را در این رشته گرفتهام؛ کاروینگ، فیروزهکوبی، دامله و دورههای تراش. کمکم وارد بازار شدم. حالا هم در کارگاه کار میکنم هم در خانه. بیشتر تراش نیمهقیمتیها و ساخت رکاب انگشتر انجام میدهم.
او از چالش بزرگ این حرفه هم میگوید؛ چالشی نامرئی اما سنگینتر از خود سنگها: فروش؛ مردم هنوز ارزش کار دست را نمیشناسند. با وضعیت اقتصادی، همه اولویتشان خوراک و هزینه ضروری است، نه زیور دستساز. تراش چینی ارزان وارد بازار میشود و کار ما که دستی است، نادیده میماند. اگر این روند ادامه پیدا کند، هنر ما آرامآرام کمرنگ میشود.
* سنگهای قیمتی و نیمهقیمتی؛ از عقیق تا الماس
محمدی دستهبندی ذهنی و دانش فنیخود را دقیق توضیح میدهد: الماس، زمرد و یاقوت قیمتیاند چون کمیاب و سخت هستند اما عقیق، جاسپر، لاجورد و چشم ببر نیمهقیمتیاند. هم فراوانترند و هم از نظر نرخ متفاوت. ولی هرکدام زیبایی خودشان را دارند.
از نگاه او حضور زنان در این حرفه قابلقبول و رو به رشد است: من خودم حمایت شدم، خانوادهام کنارم بودند. در بازار هم نگاه به زن و مرد فرقی ندارد. فقط شاید بعضی خانوادهها اجازه ندهند؛ آن هم مسئله فرهنگی است. اما خوشبختانه زنان جای خودشان را پیدا کردهاند.
این بانوی گوهرتراش کارهایش را تنها یک تولید نمیداند؛ او از هنرِ انتخاب طرح حرف میزند: گاهی طرح، دلی است. مثلاً من طرح گایا را دیدم، خوشم آمد و تراشیدم. گاهی سفارش مشتری است؛ همان را میزنیم اما من عاشق طرحهای تاریخیام. نماد لوتوس، کوروش، درفش کیانی… اینها تاریخ ایراناند. دوست دارم این هویت در کارم دیده شود.
محمدی فقط فروش داخلی ندارد، بلکه پایش فراتر از مرز رفته است: اگر مشتری باشد توان صادرات هم داریم، یکبار حدود 300 نقش نقشه کردستان عراق تراشیدیم و فرستادیم. سفارش آرامگاه کوروش برای شیراز هم داشتیم. ما در همدان انجمن گوهرتراشان داریم و بعضی کارها گروهی انجام میشود.
او معتقد است علاقه، نخستین شرط ورود به دنیای گوهرهاست، اما کافی نیست: برای شروع، یک دستگاه سهنظام تراشکاری حدود 20 میلیون لازم است. تجهیزات کامل حرفهای تا 400 میلیون هم میرسد. کسی که آموزش ببیند میتواند در خانه کار کند؛ مخصوصاً بانوانی که امکان فعالیت بیرونی ندارند.
اما دغدغه بزرگ او هنوز هم بازار است: فروش در همدان ضعیف است. کسبوکار وقتی نمیفروشد، انگیزه کم میشود. غرفههای نمایشگاهی هزینه بالایی دارند؛ گاهی 15 ـ 16 میلیون فقط اجاره غرفه سهروزه است. چطور باید جبران شود؟ اگر مسئولان فضاهای رایگان یا حمایتی بدهند، رونق میگیریم.
* آرزویی که روشن میدرخشد
در پایان با صدایی امیدوار میگوید: آرزویم این است که کار ما دیده شود، بازار داشته باشد، صادرات بیشتر شود. ما فقط میخواهیم بتوانیم از این هنر، زندگیمان را بچرخانیم.
او از مسئولان هم یک درخواست دارد: بیایند، کار ما را ببینند و مسیر را کمی برایمان هموارتر کنند.
* از دل هنر تا نیاز بازار؛ آنچه گوهرتراشی امروز میطلبد
آنچه از گفتوگو با زهره محمدیسیمین برمیآید، بیش از یک روایت فردی است؛ تصویری روشن از چالشها و ظرفیتهای نهفته در هنر گوهرتراشی در همدان و بهطور کل در ایران. روایت او نشان میدهد این حرفه، هرچند بر پایه علاقه و خلاقیت شکل میگیرد، اما در نهایت برای تداوم و زیست اقتصادی، به زیرساخت فروش، حمایتهای صنفی و بازار رسمی نیاز دارد. وقتی کارگاهها با هزینههای سنگین تجهیزات، غرفهها و تبلیغات روبهرو هستند و از سوی دیگر محصولات خارجیِ ارزانتر بازار را اشباع میکند، مشخص است که پایداری این هنر تنها با دیدهشدن، حمایت هدفمند و ایجاد مسیر فروش داخلی و صادراتی امکانپذیر است.
محمدی و هنرمندانی شبیه او، حاملان سرمایهای فرهنگیاند که اگر بهجا حمایت شوند، میتوانند به اشتغال، درآمدزایی و حفظ هویت هنری منجر شوند؛ اما اگر بیتوجهی ادامه یابد، هنر دستی و بومی در سایه سرعت و ارزانی تولیدات ماشینی رنگ خواهد باخت.
این گفتوگو یادآور این حقیقت است که گوهرتراشی فقط مهارت فنی نیست؛ ترکیبی است از صبر، لطافت نگاه و استقامت در برابر بازار. اگر امروز مسئولان و جامعه دست هنرمندان را بگیرند، فردا میتوانیم شاهد درخشش ویژندهای بومی در سطح ملی و حتی جهانی باشیم، درخششی که از سنگ آغاز میشود، اما به فرهنگ ختم خواهد شد.