شناسه خبر:56210
1401/3/16 10:26:36

سپهرغرب، گروه انتظار: رمان مهدوی «تیغ و مهتاب» نوشته الهه بهشتی در مورد نایب دوم امام زمان در زمان غیبت صغری توسط شرکت چاپ و نشر بین‌الملل منتشر و راهی بازر نشر شد.

رمان مهدوی «تیغ و مهتاب»، نوشته الهه بهشتی، در مورد نایب دوم امام زمان در زمان غیبت صغری به‌تازگی توسط شرکت چاپ و نشر بین‌الملل منتشر و راهی بازار نشر شده است.

مبنای داستان و رمان تخیل است. به عبارتی فانتزی و فرا واقعیت بستری می‌گردند تا حقایق و وقایع به صورتی ملموس و جذاب پیش روی خواننده قرار گیرد. رمان «تیغ و مهتاب» نیز براساس شواهد و مکتوبات منسوب به محمدبن‌عثمان عمری نایب دوم امام‌زمان (ع) بر بستری از تخیل نوشته شده‌است و نویسنده تلاش کرده تا با به کارگیری عناصری چون شخصیت‌پردازی، فضا سازی، طنز (و نه هزل) و ایجاد اوج و فرود داستانی به این اثر جذابیت ببخشد تا خواننده (بخصوص خوانندگان جوان) را تحت تأثیر قرار دهد. به این ترتیب بخشی از رسالت خویش مبنی بر نشر مهدویت را به انجام رساند.

 در بخشی از این رمان می‌خوانیم:

«شانه به شانه‌ام می‌آمد. ناگهان ایستاد و گفت: نرویم بهتر است.

برگشت. اما من ایستاده بودم. چند قدم نرفته، بازماند و گفت: برای درک حیله دشمن باید با او همنشین شد. خوب است که برویم.

تا کنارم آمد و چند قدم پیش رفت. من اما، حرکت نکردم. باز ایستاد و گفت: دیدن روی نحس ابن هلال عبرتایی با آن طمطراق و ریش‌های خزابی … من نمی‌آیم خودتان بروید.

رو به عقب چرخید و چند قدم نرفته، متوقف شد. متفکرانه گفت: اگر ابن هلال تندی کند و به خشم بیایید چند شقه‌اش می‌کنید، بیایم که مانع شما شوم.

آمرانه گفتم: حسین!

- چشم برویم.

حرکت کردیم به سوی خانه ابن هلال که چندی از بزرگان و تجار شهر را دعوت کرده بود، از جمله ما را. باید در مجلس حاضر می‌شدیم وگرنه خصومت ما با او آشکار می‌شد که به صلاح دایره وکالت نبود...

... اخم‌های حسین‌بن‌روح درهم بود. تکه‌ای نان برداشت‌. ناگهان عبرتایی با سروصدا جابجا شد و پای عریانش را بالا آورد و میان سفره گذاشت. پایی که تمیز نبود، کج و معوج شده و پر از پینه بود. صدای فرو دادن آب دهان حسین‌بن‌روح را شنیدم. لقمه نان را به میان مجمع انداخت و چهره درهم کشید. عبرتایی چند بار به پایش زد و گفت: آیا می‌دانید از چه پاهای من چنین کج و ناقص و پینه‌دار شده؟ من پنجاه و اندی به حج و زیارت خانه خدا رفته‌ام و بیست بار پیاده.

سکوت کرد، جمعی به حیرت ناله کردند. ادامه داد: بیست بار پیاده به زیارت خانه خدا رفتم و نذر کردم که حقیقت را به من بنماید. او مرا اجابت کرد. من نور حق را در جانشینی ائمه در زمین یافته‌ام. آن‌ها روزی‌رسان و برکت‌دهندگان آسمان و زمینند. پس کلام مرا قبول کنید و به آئین من ایمان آورید و آن را نشر دهید تا چونان پیروانم رستگار شوید، چنانچه من شدم.

ناگهان حسین‌بن‌روح گفت: رستگاری‌تان از کجا پیداست‌؟!

عبرتایی ناگهان خاموش شد با چشم‌های حیران که چه بگوید. حاضرین نیز در سکوت منتظر پاسخ بودند. چنان محکم به پهلوی حسین‌بن‌روح کوفتم که تکان خورد و بلافاصله گفت: البته از پاهای شما. مانده‌ام با این پای مصدوم چگونه بیست بار پیاده به حج رفته‌اید. این لطف و کمک پروردگار است.

عبرتایی چند سرفه کوتاه نمود و نفس عمیق کشید. گفت: آری بسی دردناک و سخت بود، اما خدای متعال و لطف ائمه مرا یاری نمود تا حقانیت آئینمان را اثبات نمایم.

ضربه‌ای دیگر به پهلوی حسین کوفتم که لب‌ها را به‌شدت بر هم می‌فشرد و حفره‌های بینی‌اش از فشار خنده فرو داده فراخ شده بود. سر به زیر انداختم و به بهانه نوازش محاسن خنده‌ام را پنهان کردم. باشد که دیگر با حسین‌بن‌روح به مجالس این چنین نیایم …»

شناسه خبر 56210