شناسه خبر:52919
1400/12/8 09:53:55

سپهرغرب، گروه اندیشه - حامد محمدی متین: سؤالی که اخیراً با آن مواجه بودیم این بود که آیا انسان می‌­تواند ادعا کند طالب کمال نیست و نمی‌­خواهد به بهشت برود؟ در پاسخ گفتیم کمال‌­طلبی جزء سرشت انسان است و هیچ انسانی نمی­‌تواند رشد و کمال و خوشبختی را نخواهد.

در این شماره ادامه این نکته را پی می‌­گیریم.

انسان فطرتاً طالب کمال و خوشبختی بوده، نوع خلقت انسان و ذات انسان این‌گونه است؛ هیچ انسانی نمی‌­تواند چنین نباشد، فطرت و سرشت یعنی همین. فطرت نوع آفرینش انسان بوده، وجود انسان این‌چنین سرشته شده است؛ ازاین‌­رو کسی که بگوید من نمی‌خواهم به کمال برسم و به بهشت بروم، درحقیقت بزرگ‌ترین دروغ عمرش را به زبان آورده است. شاهدش این بوده که می‌­توان به او گفت: اگر کمال را نمی­‌خواهی چرا ساعت­‌ها وقت صرف انتخاب لباس زیبا می‌­کنی؟ چرا مدل موی خاصی برایت اهمیت دارد؟ چرا از اینکه شخص دیگری از شما زیباتر است، ناراحتی؟ یا حتی چرا به زیبایی خودروی شخصی و وسایل خانه‌­ات اهمیت می­‌دهی؟ گاه انسان زبانش با عملش موافق نیست، گاه چیزی را بر زبان می‌­آورد اما عملش صددرصد برخلاف آن گواهی می­‌دهد. به تعبیر معروف، قسم حضرت عباس شما را باور کنیم یا دم خروس را؟ کمال­‌خواهی سرتاسر زندگی شما را فرا گرفته، حتی به متعلقات شما هم سرایت کرده است. با وجود آنکه زشتی یا زیبایی لباس یا وسایل خانه یا فرزند انسان مایه زشتی یا زیبایی خود انسان نیست، اما حد کمال‌­طلبی انسان به‌­قدری پُررنگ است که از زیبایی امور متعلق به خود فرحناک و از زشتی آن­‌ها ناراحت می‌­شود.

انسان نمی‌­تواند چنین نباشد؛ یعنی زیبایی، راحتی، آسایش، خوشبختی و بهشتی را که مظهر این امور است، نخواهد. پس چرا برخی می‌­گویند نمی‌­خواهند بهشت بروند؟ این امر ناشی از یکی از موارد سه­‌گانه است. برخی در اعتقاد به عالم پس از مرگ ضعف دارند؛ یعنی باور ندارند که پس از مرگ به چنین عالمی منتقل خواهند شد. این عدم ایمان این‌گونه در اعمالشان ظاهر می­‌شود که بگویند ما بهشت را نمی­‌خواهیم، درحالی ­که اگر حقیقتاً به چنین جهانی ایمان و باور داشتند، امکان نداشت بگویند نمی­‌خواهیم به بهشت برویم و برای همیشه خوشبخت باشیم. چگونه ممکن است انسانی که برای خوشبختی چند صباح این اندازه زحمت می‌کشد و رنج طاقت­‌فرسایی را به ­جان می‌خرد، خوشبختی ابدی را نخواهد با آن­که با تلاشی محدود می‌­تواند آن ­­را به‌­دست آورد؟ برخی دیگر با وجود اعتقاد به وجود چنین عالمی، از بیماری تنبلی و تن­‌پروری رنج می‌­برند و به ­همین جهت نمی‌­­خواهند زیر بار مسئولیت آن بروند؛ زیرا به‌­خوبی می­‌دانند که برای رسیدن به چنین جایگاهی باید تلاش کرد و مفت و مجانی کسی را بهشت نمی‌­برند. ممکن است در این عالم برخی افراد به پست‌­ها، مسئولیت‌­ها و جایگاه­‌هایی که شایسته آن نیستند، دست یابند، اما در عالم آخرت مزد هرکس به­ میزان تلاشی که کرده و لیاقتی است که دارد؛ «إنَّ ألیَومَ عَمَلٌ و لا حِسابَ و غَداً حِسابٌ و لا عَمَلَ» امروز زمان کار و تلاش است و نه حساب­رسی و فردا زمان حسابرسی است و نه کار و تلاش (نهج‌­البلاغه، خطبه 42).

عالم آخرت فصل دِرو و برداشت محصولی است که در دنیا کِشت شده است؛ آخرت چیزی جز تجلی دنیا و نتیجه آن نیست. دنیا ظاهر و آخرت باطن آن است. بنابراین انفکاک و جدایی میان آن­‌ها نیست، دنیا جایگاه علم و آخرت عکس­‌العمل آن است.

اشخاصی به‌­جهت تنبلی پا روی سرشت و خواسته فطری خود می‌گذارند­، درحالی ­که هیچ انسانی نمی‌­تواند چنین سخنی بر زبان بیاورد. یعنی اگر کسی بگوید من کمال و سعادت و خوشبختی و لذت ابدی را نمی­‌خواهم، درحقیقت اقرار کرده است که حیوانی بیش نیست؛ چراکه مشخصه حیوانیت قانع ­بودن به نیازهای حیوانی و روزمره بوده، اما انسان نه به کم قانع است و نه به زیاد! چراکه او طالب بی­‌نهایت بوده و تنها موجود بی­‌نهایت خدا است. پس انسان طالب خدا بوده؛ خدایی که علمش، قدرتش، زیباییش و خلاصه کمالاتش بی‌انتها است؛ او سراسر نور و انسان موجودی بوده که تشنه نورانیت است.

بنابراین چگونه ممکن است انسان نخواهد به بهشت برود؟ درحالی ­که در آن­جا می‌­تواند بدون اینکه عوامل مادی توجهش را از خدا قطع کند، غرق در ارتباط با خدا باشد؟ عقلاً چنین چیزی امکان ندارد. برخی از انسان‌­ها نیز به ­جهت عقاید باطل در دام پوچی و ناامیدی گرفتار شده و امیدی به یافتن راه سعادت ندارند و خیال می‌­کنند راه راست را نمی‌­توان شناخت.

بنابراین سه گروه ادعا می­‌کنند که نمی­‌خواهند به بهشت روند و کامل شوند؛ گروه نخست اعتقادی به بهشت ندارند، گروه دوم با وجود اعتقاد به آن، حاضر نیستند زیر بار مسئولیت چنین اعتقادی بروند؛ بنابراین صورت‌مسئله را پاک کرده و به‌­کلی منکر این می‌­شوند که کمال را می‌­خواهند و گروه سوم گمان می­‌کنند راه رسیدن به خدا و کمال مسدود بوده، پس مشکل برخی روانی و مشکل بعضی دیگر فکری و اعتقادی است.

   نشاط دائمی در بهشت چگونه ممکن است؟

با توضیحات فوق پاسخ یکی از معروف‌­­ترین ابهامات درباره بهشت حل‌وفصل می‌­شود. بسیاری با شنیدن ابدی بودن زندگی در بهشت، ادعا می­‌کنند چنین حیاتی همراه با خستگی و ملال‌­آور خواهد بود؛ چراکه انسان طالب تنوع است و از یکنواختی گریزان است. پس زندگی در باغ‌­های سرسبز و قصرهای شیشه‌­ای در کنار حورالعین‌­ها و غلمان­‌ها هرچقدر هم با شادی و سرور همراه باشد، سرانجام برای موجودی مانند انسان خسته‌کننده خواهد بود.

پاسخ این سؤال در متون سطوح عالی فلسفه بیان شده است، اما پاسخی که با نوشته حاضر تناسب داشته باشد، این است: علت اینکه انسان در دنیا با رسیدن به معشوق و محبوب خود پس از مدتی احساس ملال کرده و دلزده می­‌شود، این است که درواقع آن­‌ها محبوب واقعی او نیستند. او به‌­اشتباه گمان می‌­کرده که محبوب واقعی او خانه چندهزار متری یا دختری زیبا یا مقام و ریاست است؛ درحالی که معشوق و مطلوب و محبوب حقیقی هر انسانی خدای بی‌­نهایت بوده، به ­همین دلیل با رسیدن به این امور خسته و دلزده می­‌شود. اما در بهشت به محبوب واقعی خود دست می­‌یابد و گمشده فطری خود را می‌­یابد؛ بنابراین اگر الی­‌الأبد همراه محبوب خود باشد، خسته نمی­‌شود. زیرا خداوند عطش ذاتی انسان را رفع می‌­کند؛ ازاین‌­رو خستگی در بهشت معنا ندارد. این حقیقت به‌قدری اهمیت دارد که قرآن به­‌صراحت به آن اشاره می­‌کند: «لا یَمَسُّهُم فیها نَصَبٌ و ما هُم مِنها بِمُخرَجِینَ» هیچ خستگی و رنجی در آن­جا به آن­‌ها نمی­‌رسد و هیچ­گاه از آن اخراج نمی­‌شوند (حجر، 48)؛ ضمن ­آنکه برای بهشتیان هرچه بخواهند، فراهم می‌­شود، ازاین‌­رو اگر تنوع­‌خواه نیز باشند، اسبابش در آن عالم برایشان فراهم می‌­شود.

شناسه خبر 52919