بهزیستی در گرداب کاغذبازی؛ ناکامی در ایفای نقش کلیدی در مقابله با آسیبهای اجتماعی
سازمان بهزیستی بهعنوان نهاد اصلی متولی پیشگیری، مداخله و کاهش آسیبهای اجتماعی در کشور، بهویژه در حوزههایی مانند اعتیاد، طلاق و خودکشی، در ایفای نقش محوری خود با چالشهای جدی ساختاری، مدیریتی و عملکردی مواجه است. تمرکز بیش از حد بر رویکردهای اداری، نگاه کوتاهمدت، ضعف در بهرهگیری از ظرفیتهای مردمی و سازمانهای مردمنهاد (سمنها) و ناهماهنگی با سایر دستگاههای مرتبط، موجب شده این سازمان از ایفای نقش مؤثر در خط مقدم مقابله با آسیبهای اجتماعی بازبماند.
درحالیکه آسیبهای اجتماعی در کشور روندی صعودی و پیچیده به خود گرفته، انتظار میرود نهادهای مسئول بهویژه بهزیستی با برخورداری از برنامههای علمی، منسجم و بینرشتهای، بتوانند پاسخی فراگیر و پیشگیرانه ارائه دهند، اما آیا عملکرد کنونی سازمان بهزیستی، پاسخگوی حجم، تنوع و عمق این آسیبهاست؟
در آستانه روز بهزیستی، با هدف تحلیل عملکرد و بررسی چالشهای این نهاد مهم، گفتوگوهایی با چند تن از جامعهشناسان و کارشناسان برجسته حوزه آسیبهای اجتماعی انجام دادهایم. دکتر امانالله قرائیمقدم، سعید صفاتیان، دکتر صادق پناهی و دکتر آذر رشتیانی هر یک از زاویهای تخصصی خود، به ارزیابی کارنامه بهزیستی پرداختهاند.
در ادامه، این گفتوگوها ضمن آسیبشناسی ساختار و عملکرد بهزیستی، راهکارهایی برای بهبود شرایط موجود و افزایش اثربخشی این نهاد در پیشگیری و کاهش آسیبهای اجتماعی ارائه میدهند؛ از نقد رویکرد صرفاً حمایتی و اداری تا تأکید بر ضرورت میدانداری علمی، میدانی و بیننهادی سازمان بهزیستی. بهزیستی ظرفیت مهمی در پیشگیری و درمان آسیبهای اجتماعی دارد اما باید از رویکرد صرفاً حمایتی به سمت مداخله جامع و سازمانیافته حرکت کند
جامعهشناس مطرح کشور، آسیبهای اجتماعی را به دردی تشبیه میکند که بر بدن انسان وارد میشود و معتقد است جامعه نیز مانند پیکری زنده دارای اعضا، رگها، ریشهها و پیوندهایی است که هرگونه آسیب و صدمه به آن، سلامت و تعادل جامعه را به هم میریزد. آسیبهای اجتماعی طیف گستردهای از مشکلات مانند اعتیاد، طلاق، تجاوز، دزدی، قتل، همسرکشی و مسائل دیگری را دربرمیگیرد که هرکدام بخشی از این دردهای اجتماعی محسوب میشوند.
نقش مهم و پررنگ سازمان بهزیستی در مدیریت و مقابله با آسیبهای اجتماعی
بر اساس سخنان دکتر امانالله قرائی مقدم وظیفه اصلی سازمان بهزیستی، نگهداری، حمایت و توانمندسازی افرادی است که به دلایل مختلف در جامعه دچار آسیب شدهاند. این افراد شامل کودکان خیابانی، زنان بیسرپرست، سالمندان آسیبدیده و سایر گروههای آسیبپذیر هستند. سازمان بهزیستی با فراهم کردن امکانات حمایتی و سرپرستی این افراد، تلاش میکند تا آنها را به جامعه بازگرداند و میزان آسیبهای اجتماعی را کاهش دهد.
وی توضیح میدهد که بهزیستی علاوه بر نگهداری این افراد، سعی دارد با آموزش، مشاوره و حمایتهای روانی و اجتماعی، شرایطی ایجاد کند که آسیبدیدگان بتوانند با جامعه سازگار شوند و مشکلاتشان کاهش یابد. همچنین تأکید میکند که سازمان بهزیستی بهعنوان یک نهاد کلیدی، در کنار سایر ارگانها و نهادهای اجتماعی، نقش حفاظتی و بازپروری آسیبدیدگان را برعهده دارد.
این جامعهشناس شناختهشده معتقد است؛ آسیبهای اجتماعی تنها بر عهده سازمان بهزیستی نیست و بر اساس نظریههای علمی مطرحشده، این مسائل تحت تأثیر دو نیروی بزرگ اجتماعی قرار دارند؛ نیروهای برانگیزنده و نیروهای بازدارنده. نیروهای برانگیزنده شامل عواملی مانند محل زندگی، تربیت، دوستان، وضعیت اقتصادی، فقر، بیکاری، سطح آموزش، شرایط خانوادگی و فرهنگی است که زمینهساز بروز آسیبها میشوند. در مقابل، نیروهای بازدارنده که شامل پلیس، دستگاه قضائی، زندان و مجازاتها میشود، تلاش میکنند تا این آسیبها کنترل و محدود شوند.
با توجه به شرایط موجود در کشور، قرائیمقدم بیان میکند که نیروهای برانگیزنده آسیبهای اجتماعی بسیار قویتر از نیروهای بازدارنده هستند، همین مسئله باعث شده که آسیبها در جامعه بهشدت افزایش یابند.
وی با ذکر مثال میدان نیرو توضیح میدهد که در فضایی که نیروهای بازدارنده کم یا ضعیف باشند، آسیبها و ناهنجاریها بهشدت رشد میکنند و تنها با تقویت نیروهای بازدارنده و بهبود شرایط اجتماعی میتوان این آسیبها را کاهش داد.
این جامعهشناس برجسته میگوید: در کشور ما مشکلاتی چون بیکاری گسترده، فقر، تورم، ناهنجاریهای فرهنگی، کمبود امکانات و فساد اقتصادی، زمینهساز افزایش آسیبهای اجتماعی هستند. در چنین شرایطی، سازمان بهزیستی نقش بسیار کلیدی و حساس دارد چراکه نهتنها باید این آسیبدیدگان را نگهداری و حمایت بلکه با توانمندسازی آنها از گسترش آسیبها جلوگیری کند.
به اعتقاد قرائیمقدم بهزیستی باید تلاش کند تا با مراقبتهای ویژه از کودکان خیابانی، معتادان، زنان سرپرست خانوار و سایر افراد آسیبپذیر، آنها را در مسیر بهبودی و بازگشت به جامعه قرار دهد.
با این حال، وی تأکید میکند که برای کاهش ریشهای آسیبهای اجتماعی، صرفاً اقدامات سازمان بهزیستی کافی نیست و به همگرایی و همکاری همه نهادهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی نیاز است. تنها با رفع مشکلات ساختاری مانند بیکاری، کاهش فقر، ارتقای سطح آموزش و مبارزه با فساد میتوان نیروی برانگیزنده و عوامل زمینهساز آسیبهای اجتماعی را کاهش داد و با تقویت نیروهای بازدارنده، فضای اجتماعی سالمتری فراهم کرد.
در پایان این گفتوگو، این جامعهشناس یادآور میشود که نگاه جامع و قاعدهمند به آسیبهای اجتماعی، کلید موفقیت در مقابله با آنهاست و همه ارگانها و مردم باید دست به دست هم دهند تا جامعهای سالم، پویا و عاری از آسیبهای اجتماعی بسازیم.
ضعف مدیریت و تغییرات مکرر مدیران بهزیستی، مانع اجرای برنامههای بلندمدت پیشگیری میشود
مدیرکل اسبق درمان ستاد مبارزه با مواد مخدر و پژوهشگر حوزه اعتیاد، نیز سازمان بهزیستی را یکی از قدیمیترین و کلیدیترین نهادهای کشور در حوزه مقابله با آسیبهای اجتماعی ازجمله اعتیاد معرفی میکند.
سعید صفاتیان، تأکید دارد که این سازمان، با وجود استقلال و زیرمجموعه بودن وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی، بهعنوان نهادی فراگیر در سه بخش پیشگیری، درمان و کارشناسی در حوزه آسیبهای اجتماعی فعالیت گستردهای دارد.
وی بیان میکند که سازمان بهزیستی نقش مهمی در ساماندهی و ارائه خدمات به آسیبدیدگان اجتماعی دارد و با همکاری بخش خصوصی و سازمانهای مردمنهاد، اقدام به پیشگیری و درمان آسیبهای اجتماعی کرده اما فعالیتها و ظرفیتهای بخش خصوصی و سازمانهای مردمنهاد بهویژه در حوزه پیشگیری نسبت به درمان کمتر است و سازمان بهزیستی باید با فشار و برنامهریزی بیشتر این بخش را تقویت کند.
یکی از چالشهای جدی که این پژوهشگر حوزه اعتیاد به آن اشاره میکند، تغییر مکرر مدیران در سازمان بهزیستی است که باعث کاهش ثبات و پیگیری برنامههای بلندمدت میشود. مدیران باید افرادی با تجربه تخصصی و تحصیلات مرتبط در حوزه اجتماعی باشند که بتوانند با درک کامل از مسائل، برنامههای پیشگیری و درمان را به شکل حرفهای و مستمر دنبال کنند. متأسفانه در برخی استانها و حتی در سطح ملی، حضور مدیرانی دیده میشود که تخصص و تجربه کافی ندارند و نگرش آنها بیشتر کوتاهمدت و نمایشی است و بهدنبال نتایج زودبازدهی هستند که دوام و اثرگذاری لازم را ندارد.
صفاتیان همچنین به نقش مسئولان ارشد کشور بهویژه رئیسجمهور اشاره کرده و میگوید: انتظار میرفت با توجه به تجربه پزشکی و سابقه آقای پزشکیان در حوزه سلامت، وی نگاه جدیتر و تخصصیتری به مسائل اجتماعی و اعتیاد داشته باشد.
به گفته وی، حضور مسئولان در سطوح بالا باید منجر به سیاستگذاریهای دقیقتر و حمایت بیشتر از سازمانهای تخصصی مانند بهزیستی شود تا بتواند بهصورت اثرگذارتر در پیشگیری و درمان آسیبها فعالیت کند.
این پژوهشگر حوزه اعتیاد در بخش دیگری از سخنانش، به اهمیت تعامل میان دستگاههای مختلف اشاره دارد و بر ضرورت همسویی و همکاری میان وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی، وزارت کشور، دستگاه قضائی، نیروی انتظامی و سایر نهادهای مرتبط تأکید میکند تا ضمن کاهش آسیبهای اجتماعی، امکان اجرای برنامههای جامع و علمی فراهم شود.
صفاتیان همچنین از ضعفهای موجود در حوزه پیشگیری از اعتیاد انتقاد کرده و معتقد است که نگاه فعلی به پیشگیری باید تغییر کند و این حوزه با حمایتهای مالی و نیروی انسانی و استفاده از ظرفیتهای بخش خصوصی و سازمانهای مردمنهاد تقویت شود تا از بروز آسیبها در سطح جامعه جلوگیری به عمل آید.
وی در پایان سخنان خود یادآور میشود که سازمان بهزیستی با توجه به گستردگی مأموریتهای خود، باید بهعنوان رکن اصلی در مقابله با آسیبهای اجتماعی بهویژه اعتیاد دیده شود و با تثبیت مدیریت و تمرکز بر برنامههای بلندمدت و کارشناسیشده، نقش خود را در بهبود شرایط مددجویان و جامعه پررنگتر کند.
بهزیستی به جای ورود میدانی و پیشگیرانه، بیشتر به ارائه کمکهای حمایتی محدود شده!
در ادامه دیگر پژوهشگر آسیبهای اجتماعی نیز در این گفتوگو با اشاره به عملکرد سازمان بهزیستی در حوزه آسیبهای اجتماعی، بهویژه مسئله خودکشی، نکات مهم و قابل توجهی را مطرح میکند که نشاندهنده ظرفیتهای بالقوه این سازمان و چالشهای جدی آن در ورود عملیاتی و علمی به موضوعات حساس اجتماعی است.
دکتر صادق پناهی در ابتدا با بیان اینکه معمولاً کارکرد بهزیستی در ذهن جامعه و حتی برخی مسئولان به کمکهای مالی و مستمریهای حمایتی محدود میشود، گفت که این برداشت بسیار تقلیلدهنده است. بهزیستی بهعنوان یکی از قدیمیترین و گستردهترین نهادهای حمایتی کشور، علاوه بر ارائه کمکهای معیشتی به افراد و خانوادههای نیازمند، دارای ساختارهای تخصصی و دفاتری است که باید به شکل فعال و علمی در حوزه پیشگیری، کاهش و مداخله در آسیبهای اجتماعی ازجمله خودکشی فعالیت کنند.
وی اذعان میکند: بهزیستی بهویژه از طریق دفتر آسیبهای اجتماعی و سازمان اورژانس اجتماعی این ظرفیت را دارد که نقش بسیار مهمی در پیشگیری از خودکشی ایفا کند، ولی عملکرد فعلی این نهاد عمدتاً واکنشی و محدود به مداخلات بعد از بروز آسیب است. یعنی تنها در شرایطی که فرد یا خانوادهای با مشکل مواجه میشود، ورود پیدا میکند و انتظار دارد افراد به این سازمان مراجعه کرده یا تماس بگیرند. این سطح از مداخله، به گفته وی، «سطح نازلی» است و نباید بهزیستی به همین میزان محدود شود.
یکی از نقدهای اساسی این استاد دانشگاه به وضعیت موجود، این است که بهزیستی تبدیل به نهاد اداری و بخشنامهمحوری شده که بیشتر به وظایف صوری و اجرایی میپردازد و کمتر در میدان عمل و فعالیتهای میدانی، آگاهیبخشی و پیشگیری اجتماعی فعال است.
پناهی بیان میکند که کارکرد بهزیستی باید فراتر از پرداخت مستمری و کمکهای حمایتی باشد، این سازمان باید بهعنوان یک نقطه ثقل و محور هماهنگی بین نهادهای مختلف فرهنگی، آموزشی، بهداشتی و اجتماعی برای مقابله با آسیبهای اجتماعی و بهویژه خودکشی عمل کند.
وی به ضرورت ایجاد همکاری و هماهنگی عمیقتر بین بهزیستی و دیگر نهادهای کلیدی مانند آموزش و پرورش، استانداریها، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، صدا و سیما، وزارت بهداشت و دانشگاههای علوم پزشکی اشاره کرده و میگوید: در صورت تحقق این همکاریهای بین نهادی، بهزیستی میتواند نقطه مرکزی و کانون اصلی در طراحی، برنامهریزی و اجرای برنامههای پیشگیرانه در حوزه آسیبهای اجتماعی باشد.
با این حال، این عضو هیئتعلمی دانشگاه یاسوج اظهار میکند: تاکنون این نقش بهزیستی آنگونه که باید و شاید، تحقق نیافته و عمدتاً به سلسهمراتب اداری و واگذاری امور به بخش خصوصی و سازمانهای مردمنهاد بسنده کرده. به عبارتی، بهزیستی از ظرفیتها و منابع خود بهصورت کامل بهرهبرداری نکرده و در حوزه خودکشی به طور علمی و عملیاتی وارد نشده. به همین دلیل، نمره عملکرد بهزیستی در زمینه پیشگیری و کاهش آسیبهای اجتماعی قابل قبول نیست.
پناهی در ادامه به مسئله تعریف و فهم نادرست خودکشی اشاره کرده و میگوید: این موضوع بهطور غالب از سوی نهادهای متولی بهعنوان یک آسیب اجتماعی به شکل جامع دیده نمیشود. بهزیستی و سایر دستگاهها خودکشی را صرفاً یک مسئله روانی یا اقتصادی میبینند؛ یعنی یا افراد افسردهای هستند که باید رواندرمانی شوند یا مشکلات اقتصادی دارند که باید حل شود. این نگاه یکسویه باعث شده نهادها مسئولیت اجتماعی خود را بهدرستی نپذیرند و نتوانند در سطح کلان به برنامههای پیشگیرانه و مداخلههای اجتماعی ورود جدی پیدا کنند.
وی مطرح میکند که وقتی خودکشی بهعنوان یک مسئله چندوجهی با ابعاد روانی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی درک نشود، نهادهای مختلف نمیتوانند برنامههای متناسب و فراگیر طراحی کنند و این آسیب همچنان باقی میماند یا حتی تشدید میشود.
این پژوهشگر آسیبهای اجتماعی همچنین به ضرورت تغییر نگرش در بهزیستی برای پذیرش مسئولیت اجتماعی در زمینه خودکشی تأکید و عنوان میکند: سازمان بهزیستی باید از یک نهاد صرفاً اجرایی و بخشنامهای به نهاد علمی، میدانی و فعال اجتماعی تبدیل شود که با رویکرد پیشگیرانه و هماهنگی بین نهادی به میدان عمل آید.
پناهی متذکر شد که ما نمیتوانیم آسیبهای اجتماعی را کاملاً از بین ببریم، اما میتوانیم آنها را مدیریت کرده و کاهش دهیم؛ به شرط آنکه نگاه به این آسیبها درست و علمی باشد و نهاد متولی مثل بهزیستی مسئولیت خود را به شکل جدی و فعال بپذیرد.
وی با ذکر مثالی بیان کرد که اگر خودکشی در جامعه بهصورت آماری بیش از حد معمول افزایش یابد، یعنی یک بحران اجتماعی بهوجود آمده که باید همه نهادها با همکاری هم، در جهت کاهش آن وارد شوند، اما در حال حاضر این همکاری و نگاه جامع وجود ندارد.
این استاد دانشگاه در پایان، تصریح میکند که مسئله خودکشی را نمیتوان با بخشنامه، تماس تلفنی یا مداخلات صرفاً واکنشی حل کرد، بلکه بهزیستی باید بهصورت ریشهای و علمی و با همکاری نهادهای دیگر به مسئله ورود کرده و با آگاهیبخشی و اجرای برنامههای پیشگیرانه گسترده، نقش محوری و اثربخشی در کاهش آسیبهای اجتماعی ایفا کند.
ساختار فرسوده، نیروی انسانی خسته و غیبت رویکرد علمی؛ سه ضلع ناکارآمدی در بهزیستی
در ادامه گفتوگو، دیگر جامعهشناس و استاد دانشگاه، مطرح میکند: در شرایطی که گستره و شدت آسیبهای اجتماعی در ایران رو به افزایش است، سازمان بهزیستی بهعنوان یکی از اصلیترین نهادهای متولی مقابله، درمان و پیشگیری، با چالشهایی جدی مواجه شده؛ چالشهایی که نهتنها عملکرد این نهاد را تضعیف کرده، بلکه آن را از ایفای نقش راهبردی خود در سیاست اجتماعی کشور باز داشته است.
دکتر آذر رشتیانی با اشاره به حجم بالای مأموریتها و گستردگی شرح وظایف بهزیستی، تصریح میکند: سازمان بهزیستی با تعداد بسیاری از مددجویان در ارتباط است، اما متأسفانه با منابع محدود، نیروی انسانی ناکافی و ساختاری ناکارآمد. این تناسب نامتوازن، بهویژه در حوزه منابع انسانی، باعث شده که سازمان نتواند بهدرستی پاسخگوی نیازهای متنوع و روبهافزایش جامعه باشد.
وی یکی از مهمترین ضعفهای بهزیستی را فقدان نیروی متخصص و آموزشدیده میداند و میگوید: استخدام رسمی مددکاران اجتماعی نهتنها در سطح کافی انجام نمیشود، بلکه حتی از ظرفیت فارغالتحصیلان این حوزه نیز فقط بهصورت پروژهای یا ساعتی استفاده میشود. این در حالیست که آسیبهای اجتماعی امروز پیچیدهتر از گذشتهاند و پاسخ به آنها نیازمند رویکرد تخصصی، بینرشتهای و بهروز است.
این پژوهشگر مسائل جوانان همچنین بر ضرورت توانمندسازی مستمر کارکنان سازمان بهزیستی تأکید کرده و میافزاید: بخش عمدهای از کارآمدی این سازمان به توانمندی نیروی انسانی آن بستگی دارد. کارکنان بهزیستی باید آموزشهای نوین و متناسب با انواع آسیبها و کجرفتاریهای اجتماعی را فراگیرند تا بتوانند با تکیه بر دانش علمی و دیدگاههای بهروز، نقش مؤثرتری در پیشگیری و کاهش آسیبهای اجتماعی ایفا کنند.
رشتیانی یکی دیگر از موانع جدی اثربخشی بهزیستی را کاغذبازی سنگین و کارهای اداری طاقتفرسا دانسته و میگوید: بسیاری از مددجویان پس از مراجعه به بهزیستی، با کارهایی روبهرو میشوند که آنقدر پیچیده و زمانبر است که یا منصرف میشوند یا حمایت لازم را بهموقع دریافت نمیکنند. در چنین شرایطی، حتی طرحهای درست نیز در عمل بیاثر باقی میمانند.
او در ادامه به نبود نظام ارزیابی و پایش منسجم در این نهاد نیز اشاره کرد: در حال حاضر، سامانه دقیقی برای رصد مستمر وضعیت آسیبها در مناطق مختلف کشور وجود ندارد. نمیدانیم کجا موفق بودهایم، کجا عقب ماندهایم و اصلاً چقدر از اهداف برنامهای خود را محقق کردهایم؟
در بخش دیگری از گفتوگو، این جامعهشناس با اشاره به ضعف در هماهنگی میان نهادهای مسئول آسیبهای اجتماعی، راهکاری مشخص ارائه کرده و میگوید: ایجاد یک سامانه یکپارچه اطلاعاتی کاملاً ضروری است تا از موازیکاری و هدررفت منابع جلوگیری شود. امروزه هر نهاد خود را مسئول اصلی میداند، اما در غیاب هماهنگی با سایر دستگاهها، اقدامات به نتیجه مطلوب نمیرسد. وجود یک نهاد فرابخشی بهعنوان ناظر و برنامهریز میتواند به شکلگیری هماهنگی مؤثر و افزایش کارآمدی اقدامات منجر شود.
رشتیانی با تأکید بر ضرورت رویکرد بینرشتهای، عنوان میکند که مددکاران بهتنهایی نمیتوانند پاسخگوی ابعاد مختلف آسیبهای اجتماعی باشند. ما به گروههایی نیاز داریم که شامل روانشناسان، جامعهشناسان و دیگر متخصصان باشند و بهصورت منسجم عمل کنند.
وی همچنین در پاسخ به پرسشی درباره رویکرد پیشگیرانه در مقابله با آسیبها اظهار کرد: اگر بخواهیم سیاست پیشگیری را بهدرستی دنبال کنیم، باید از مرحله آموزش عمومی آغاز کنیم؛ بهویژه در مدارس، چراکه آنجا نخستین بستر تربیت شهروندان آینده است. همچنین رسانهها، فضای مجازی و دیگر نهادهای مسئول آموزش، نقش کلیدی در پیشگیری دارند.
این جامعهشناس در پایان بر اهمیت حفظ کرامت مددجویان و افزایش مشارکت آنها در فرایند توانمندسازی تأکید کرده و میگوید: اگر مددجویان احساس کنند در فضای محترمانهای قرار دارند، به نیازهایشان توجه و شأن انسانیشان حفظ میشود، خودشان نیز بیشتر در فرآیند کاهش آسیب مشارکت میکنند. مشارکت اجتماعی از دل همین اعتماد شکل میگیرد.
چالشها، آسیبها و راهحلها در عملکرد بهزیستی
جمعبندی نظرات و دیدگاههای کارشناسان این پرونده نشان میدهد که سازمان بهزیستی بهعنوان نهاد اصلی در سیاستگذاری، پیشگیری و مداخله در حوزه آسیبهای اجتماعی، در سالهای اخیر از مسیر مأموریتگرایی و اثربخشی فاصله گرفته. تحلیلها بیانگر آن است که بهزیستی بهدلیل درگیری با کاغذبازی اداری، دور شدن از مأموریتهای اساسی و تأثیرپذیری از سیاستها، در مدیریت بحرانهای اجتماعی با کاهش کارآمدی روبهرو شده است.
در نگاه بیشتر کارشناسان، مهمترین چالشهای کنونی سازمان بهزیستی را میتوان در چند محور اصلی خلاصه کرد:
• فقدان رویکرد علمی و پژوهشمحور در طراحی سیاستها و برنامههای اجرایی
• کاهش استقلال سازمانی و تبدیل بهزیستی به نهادی صرفاً اجرایی و پیرو دستورات بالادستی، بدون اختیار برنامهسازی
• موازیکاری نهادها، نبود مدیریت واحد اجتماعی و ناهماهنگی با سایر دستگاهها
• نگاه صدقهمحور و قیممآبانه نسبت به مددجویان، بهجای تمرکز بر توانمندسازی و جلب مشارکت آنان
• بحران منابع انسانی، فرسودگی کارکنان و کوچ متخصصان به دلایل معیشتی و فقدان انگیزه حرفهای
• غفلت از آسیبهای نوپدید مانند اعتیاد نوین، کودکان کار نسل جدید و مسائل پیچیده خانواده و سبک زندگی.
در عین حال، راهکارهایی نیز از سوی کارشناسان مطرح شد؛ بازنگری ساختار کلان سیاستگذاری اجتماعی کشور، ایجاد شورای فرابخشی و فراحاکمیتی با حضور متخصصان و نهادهای مردمی، تقویت نقش مطالعات راهبردی و پژوهشهای میدانی در سیاستگذاری و بازیابی شأن کارشناسی و حرفهای بهزیستی ازجمله این پیشنهادها بودند.
در نهایت، این پرونده نهتنها نقدی بر وضعیت موجود، بلکه تلاشی برای آغاز گفتوگویی عمیق و ریشهای درباره آینده سیاستهای اجتماعی کشور است؛ آیندهای که در آن، سازمان بهزیستی نه بهعنوان یک «نهاد حمایتی خسته»، بلکه بهعنوان بازیگری مؤثر در عرصه توسعه اجتماعی، با رویکردی علمی، شفاف و مشارکتمحور بازتعریف شود.