نسل زد؛ معنای زندگی را در کنشگری و اصالت فردی جستوجو میکند
در دنیای متغیر و پرآشوب امروز، نوجوانان و جوانان دیگر با دغدغهها، زبان و نیازهایی متفاوت از نسلهای گذشته به زندگی نگاه میکنند. آنها در فضایی رشد یافتهاند که پر است از سرعت، اطلاعات متضاد، ارتباطات بیوقفه و البته ناامنیهای اجتماعی و اقتصادی. این تغییرات، پرسشهای تازهای را پیش روی خانوادهها، نهادهای آموزشی و حتی ساختارهای معنابخش جامعه قرار داده؛ نسل زد چگونه فکر میکند؟ چه چیزی برایش معنا دارد؟ و چگونه میتوان با او گفتوگویی واقعی درباره ایمان، اخلاق، امید و هویت داشت؟
برای واکاوی دقیقتر این موضوعات، با دکتر داوود فتحی، متخصص روانشناسی کودک و نوجوان گفتوگو کردهایم؛ کسی که سالهاست از نزدیک با ذهن و زیست این نسل آشناست. گفتوگویی که فراتر از تحلیلهای کلیشهای، تلاشی است برای شنیدن صدای نسلی که خواهان دیده شدن، درک شدن و معنا یافتن در جهانی است که هر روز پیچیدهتر میشود.
نسل زد در جهانی پرسرعت، چه تصویری از «معنای زندگی» دارد؟
برای پاسخ به این پرسش، ابتدا باید بدانیم نسل زد چه کسانی هستند. معمولاً متولدین حدود سالهای 1998 تا 2010 را در این دسته قرار میدهند. نسلی که ویژگیهایی متمایز از نسلهای پیشین دارد؛ ازجمله میل به عدالتخواهی، نقد معناهای تحمیلی و فاصله گرفتن از ارزشهای سنتی.
آنها در جهانی رشد کردهاند که مملو از تحولات سریع فناوری، انبوه اطلاعات و بیثباتیهای اقتصادی و اجتماعی است. در نتیجه، ذهنیتی تجربهمحور یافتهاند؛ نسلی که ترجیح میدهد خود بیازماید، پرسش کند و با فرهنگهای گوناگون تعامل داشته باشد.
زندگی برای آنها در کنشگری اجتماعی، اصالت فردی و عملگرایی معنا مییابد. دغدغههایی چون محیط زیست، برابری جنسیتی، عدالت اجتماعی و آزادیهای فردی در مرکز معناطلبی این نسل قرار دارد. به همین دلیل، بسیاری از آنها ترجیح میدهند بهجای پیمودن مسیرهای سنتی همچون تحصیلات دانشگاهی طولانی، زودتر وارد عرصه کارآفرینی یا فعالیت مدنی شوند.
در عین حال، نیاز به «تعلق» در خانواده، میان همسالان و در اجتماع در این نسل بسیار پررنگ است. آنها بیشتر جذب مرجعهایی میشوند که فردیتشان را به رسمیت میشناسند. با ساختارهای سلسلهمراتبی و فرمانمحور میانهای ندارند و ترجیح میدهند روابط، تعاملی و برابر باشد.
اما در کنار این گرایشها، بسیاریشان با تنهایی مزمن و سردرگمی در تصمیمگیری هم مواجهاند. چراکه در معرض انبوهی از اطلاعات متناقض قرار دارند.
با اینهمه، نسل زد معنا را در تابآوری، مسئولیتپذیری، کنشگری و تلاش برای ایجاد تغییری واقعی در جهان پیرامون خود جستوجو میکند.
چرا بسیاری از نوجوانان و جوانان امروزی دچار احساس «پوچی» یا «بیتفاوتی» شدهاند؟
نخست باید دقت کنیم که برچسب «پوچی» یا «بیتفاوتی» برای نسل امروز، کمی شتابزده است؛ اما واقعیت این است که احساس بیمعنایی و دلزدگی در میان نوجوانان و جوانان بهطور فزایندهای در حال گسترش است. این مسئله دلایل چندلایهای دارد.
یکی از اصلیترین عوامل، تجربه مداوم بیثباتی و آینده نامعلوم است. من شخصاً از سال 1378 در حوزه دولتی فعالیت میکنم و از آن زمان تاکنون با موجهای مختلف بحران مواجه بودهام؛ اما نسل فعلی حتی فرصت تصور یک آینده پایدار را هم نداشته. آنها بهخوبی درک میکنند که امیدواریِ سادهدلانه کافی نیست، چراکه وضعیت اقتصادی و اجتماعی بهگونهای پیش میرود که گویی قرار نیست بهسادگی «درست» شود.
بهطور خاص، فقدان چشمانداز شغلی و استقلال مالی یکی از اصلیترین بحرانهاست. ما با جوانان 30 سالهای مواجهیم که نه شغل دارند، نه درآمد کافی، نه مسکن و نه امکان تشکیل زندگی. درحالیکه هزینههای زندگی در کلانشهرهایی مثل تهران گاهی حتی از شهرهایی چون نیویورک (بهلحاظ دلاری) بالاتر رفته، اما سطح درآمدها قابل مقایسه نیست.
رسانهها و فضای دیجیتال نیز نقش تشدیدکنندهای ایفا میکنند. بمباران مداوم خبرهای منفی، از رسانههای رسمی و در فضای مجازی، حس ناامیدی را عمیقتر میکند. نوجوانان دائماً در معرض مقایسههای اجتماعی هستند و این منجر به حس بیارزشی و ناتوانی میشود. روانشناسی این وضعیت را «اجتناب» مینامد؛ نوجوان برای گریز از واقعیت، به پناهگاههایی چون فضای مجازی یا بازیهای برخط پناه میبرد.
از سوی دیگر، نظامهای سنتی معنابخش نیز تضعیف شدهاند. نهادهایی مثل مسجد، مدرسه یا حتی خانوادههایی که زمانی محور معنا و هویت بودند، اکنون یا ضعیف شدهاند یا اصلاً وجود ندارند. این کاهش شدید در باورها، بهویژه باورهای دینی، بدون جایگزین مناسب، نوجوان را در خلأ معنایی رها کرده است. رگههایی از دینگریزی و حتی دینستیزی را نیز میتوان در برخی نوجوانان امروز مشاهده کرد.
خانوادهها و نهادهای تربیتی چه نقشی در کاهش یا افزایش حس بیمعنایی در نوجوانان دارند؟
نقش خانوادهها و نهادهای تربیتی در کاهش یا افزایش حس بیمعنایی در نوجوانان بسیار پررنگ است. متأسفانه، در جلسات مشاوره بارها شاهد فقدان حمایت عاطفی از سوی خانوادهها هستیم. حدود 68 درصد نوجوانان احساس میکنند که خانواده و محیط اطراف آنها را نمیفهمند. مثلاً والدینی که صرفاً بهخاطر گوش دادن نوجوانشان به موسیقی کرهای نگران «ناشناختگی» او میشوند، فراموش میکنند که نسل خودشان هم موسیقیهایی گوش میداد که والدینشان نمیفهمیدند.
این شکاف نسلی وقتی با بحران هویتی دوران نوجوانی ترکیب شود، نوجوان را در مرز بین کودکی و بزرگسالی بیپناه رها میکند. نوجوان باید اجازه داشته باشد خودش را کشف کند، تجربه کند و حتی کار کند. من خودم شاهد بودم نوجوانی که بعد از امتحانات پایان ترم آمده بود قارچ بفروشد، اما با واکنش منفی مواجه شد. در حالی که این تجربه دقیقاً میتوانست به او معنا ببخشد.
نظام آموزشی نیز نیازمند بازتعریف جدی است. بسیاری از دانشآموزان امروز فقط بهدنبال «رفع تکلیف» هستند و مدرسه برایشان نه محل یادگیری، بلکه مکانی است پر از اضطراب و اجبار. باید درهای تجربه، کنشگری اجتماعی و یادگیری واقعی را به روی آنها باز کرد.
در نهایت، این احساس پوچی و بیتفاوتی یک زنگ خطر جدی برای جامعه است. اگر همه نهادها از خانواده گرفته تا نظام آموزش، رسانه و دین، دست به دست هم ندهند، این نسل را بهسادگی از دست خواهیم داد.
آقای دکتر رسانههای اجتماعی چه نقشی در شکلگیری باورها، ترسها و امیدهای نسل زد دارند؟
رسانههای اجتماعی برای نسل زد امروز فقط ابزار سرگرمی یا اطلاعرسانی نیستند، بلکه به ابرپایگاه شناختی و احساسی آنها تبدیل شدهاند. در این فضاها، نوجوانان و جوانان احساساتشان را میفهمند، بیان میکنند و هویت، ترسها، امیدها و ارزشهایشان شکل میگیرد. سکوهایی مثل اینستاگرام، تیکتاک، توییتر (ایکس)، یوتیوب و آپارات جایگاهی شدهاند که همان نقشهای سابق مدرسه، خانواده یا دین را بر عهده گرفتهاند.
تفاوت مهم این است که تأثیر یک اینفلوئنسر معمولی گاهی از تأثیر یک استاد دانشگاه هم بیشتر است. من خودم در کلاسهای دانشگاه دیدهام دانشجویی جملهای از یک اینفلوئنسر دیپلمه را بهعنوان نقل قول معتبر بیان میکند و وقتی پرسیده میشود منبع آن چیست، میگوید: «به قول فلانی...» در حالی که آن فرد شخصیت علمی یا فرهنگی شناختهشدهای نیست. این نشاندهنده نفوذ عمیق رسانهها در روان نوجوانان است که گاه بدون پالایش علمی یا اخلاقی، الگوهای فکری را شکل میدهد.
از سوی دیگر، این فضاها، ترسها و فشارهای متعددی ایجاد میکنند؛ ازجمله ترس از جا ماندن (FOMO)، ترس از قضاوت شدن، ترس از اشتباه، احساس ناکافی بودن و افسردگی ناشی از مقایسه مداوم با دیگران.
با این حال، یک جنبه امیدبخش هم دارند. نسل زد میداند که میتواند صدای خود را به گوش جهانیان برساند؛ امری که در گذشته برای یک نوجوان 18 ساله غیرقابل تصور بود. این امید به دیده شدن و اثرگذاری جهانی به آنها قدرت میدهد.
نکته بسیار مهم اینکه نسل زد نسلی نیست که با «دستور» رفتار کند. پاسخ آنها به فرمان «انجام بده» الزاماً «چشم» نیست. باید با این نسل گفتوگو کرد، شنید، تحلیل کرد و سپس به توافق رسید. شاید در آینده نیازمند گروهی باشیم با عنوان «متخصصان نسل زد»؛ افرادی که زبان این نسل را میفهمند و به جای جدل، با آنها همسخن میشوند.
برخی معتقدند نسل زد از دینداری سنتی گذشته و به نوعی دینداری با تعریف شخصی رسیده، نظر شما چیست؟
نسل زد تا حد زیادی به سمت نوعی معنویت شخصی حرکت کرده. آنها دین را نه بهعنوان میراثی تحمیلی، بلکه بهعنوان انتخابی فردی میبینند. قواعد خشک و غیرقابل انعطاف را نمیپذیرند و بیشتر به تجربه درونی معنویت و ارتباط شخصی با باورها توجه دارند. این گرایش به معنای بیدینی نیست؛ بسیاری از نوجوانان این نسل هنوز به مفاهیم الهی ایمان دارند، اما ترجیح میدهند این باورها را به شکل انسانیتر، ملموستر و مرتبط با زندگی روزمره تجربه کنند. به عبارت دیگر، معنویت برای آنها باید شخصی، قابل درک و مرتبط با هویت فردی باشد، نه صرفاً پیروی از مناسک و قواعد سنتی.
چطور میتوان با نسل زد درباره معنویت، خدا، امید و اخلاق گفتوگو کرد؟
برای گفتوگو با نسل زد درباره معنویت، خدا، امید و اخلاق، ابتدا باید خدا را با صفات رحمانی و مهربانانه معرفی کرد، چراکه این ویژگیها بیش از همه با دل نوجوانان و جوانان امروز ارتباط برقرار میکنند. مثلاً میتوان از خانواده، بهویژه پدر و مادر، بهعنوان نمادی از رحمت، مهربانی و کرامت الهی یاد کرد.
نکته مهم اینکه به نوجوانان و جوانان فرصت داده شود، صدایشان شنیده و بدون تحقیر یا نصیحت مستقیم، با احترام و اصالت با آنها ارتباط برقرار شود. نسل زد بسیار حساس به تحقیر و دستور مستقیم است و این روشها معمولاً نتیجه عکس دارند. ارتباط باید از دل تجربه بیاید، نه صرفاً با نقل قول یا شعار.
در مواجهه با شکها و پرسشهای نسل زد، باید پاسخهای منطقی و قانعکننده ارائه داد، چون اگر نوجوان قانع نشود، بهجای تردید سالم، دین و معنویت را بهکلی کنار میگذارد. زمان آن گذشته که باورهای دینی فقط با «لقمه حلال» شکل بگیرند؛ نسل امروز بهدنبال پاسخهای عمیقتر و ملموستر است.
برای انتقال مفاهیم میتوان از منابع بهروز و مورد قبول نسل زد مانند کتابها، پادکستها و ویدیوهای جذاب و متناسب با زبان و فرهنگ آنان استفاده کرد.
در نهایت، مهمترین نیازهای نسل زد در این حوزه سهچیز است؛ احساس معنا، احساس تعلق و احساس توانمندی. آنها بهدنبال جایی هستند که تعلق خاطر داشته باشند، بتوانند تغییر ایجاد کرده و زندگیشان معنای واقعی پیدا کند، حتی اگر ابهامها و پرسشهای بسیاری در ذهنشان باشد.
نسل زد؛ جستوجوی معنا در تجربه، تعلق و توانمندی
در پایان میتوان گفت نسل زد، برخلاف تصور رایج، نسلی بیمعنا یا سردرگم نیست؛ بلکه با زبانی متفاوت، بهدنبال معنایی تازه برای زیستن است. آنها معنا را نه در قالبهای از پیشساختهشده، بلکه در زیست تجربهمحور، گفتوگوی آزاد و کنش اجتماعی ملموس جستوجو میکنند. اگر نوجوان امروز به سنتها پشت میکند، نه از سر انکار، بلکه از سر پرسشگری است. او نمیخواهد فقط پیرو باشد، میخواهد بفهمد، تجربه کند، انتخاب کند و خودش باشد.
نکته کلیدی در مواجهه با این نسل، درک موقعیت تاریخی و روانی متفاوت آنان است. ما با نسلی روبهرو هستیم که در دل بحرانها رشد کرده، با اطلاعات بیمرز مواجه بوده و ناامنی آینده را به چشم دیده است. این نسل نیازمند فضایی برای تنفس است؛ فضایی برای گفتوگو، اشتباه، تجربه و ساختن معنای زندگی خود.
نهادهای رسمی ازجمله خانواده، مدرسه، دین و رسانه، اگر نتوانند زبان و منطق این نسل را بفهمند، نهتنها تأثیر خود را از دست میدهند، بلکه گاهی به ضد معنابخشی تبدیل میشوند. برعکس، هرجا گفتوگویی اصیل شکل بگیرد، هرجا نوجوان احساس کند دیده و شنیده میشود، جرقهای از معنا و امید دوباره روشن میشود.
در نهایت، معنا برای نسل زد در سه محور بنیادین شکل میگیرد؛ «تجربه زیسته»، «احساس تعلق» و «توانمندی در تغییر». اگر این سه فراهم شود، نهتنها از احساس پوچی پیشگیری میشود، بلکه میتوان نسلی ساخت که با وجود تمام ابهامات، برای ساختن جهانی بهتر برخیزد.