نویسندهای پیشگام در روایت ایثار و خلوص
اوایل دهه شصت، زمانی که فقط بیستوسه سال داشت رمان «نخلهای بیسر» را نوشت. برای نوشتن این کتاب به خرمشهر سفر کرد، مدتی با رزمندگان همنشین و همنفس شد و زندگی در جوار آنان را از نزدیک و مستقیم تجربه کرد. باورش این بود که بدون کسب این تجربه، نمیتواند واقعیتهای جنگ تحمیلی را درست بیان کند. آنچه برای نوشتن داستانش مصممترش کرد و تأثیری عمیق بر او گذاشت، آزادسازی خرمشهر و بازگشت به شهر آزاد شده از اشغال بود. همان زمان و نیز بعدها، نقدهایی بر نخلهای بیسر نوشتند و برخی نقاط ضعف آن را برشمردند. از جمله اینکه گفتند چند صحنه از صحنههای زمان شتابزده پیش میروند و شهادت یکی از شخصیتهای اصلی - که ظرفیت تبدیلشدن به تأثیرگذارترین صحنه داستان را داشت – درست و کامل پرداخته نمیشود. یا اینکه در بخشهایی از رمان، سادگی زبان نویسنده به جای اینکه در خدمت جذابیت روایت قرار بگیرد، حسی از سستی و ضعف متن را در خواننده ایجاد میکند.
این نقدها به جای خود، که کسی منکر معایب و نقایص رمان نخلهای بیسر نیست. اما نکته اینجاست که تصمیم فراست برای نوشتن این کتاب، هم تصمیمی بدیع و هم ستودنی بود. آن جوان بیستوچند ساله زمانی درست به قلم برد و نخستین رمانش را نوشت که ادبیات انقلاب اسلامی و دفاع مقدس هنوز نخستین قدمهایش را برمیداشت و تجربه نوشتن در این حوزه، تجربهای نو بود. اهمیت فراست دقیقاً همینجاست. زمانی نخلهای بیسر را نوشت و منتشر کرد که رماننویسی درباره دفاع مقدس کوششی اگر نه بیسابقه، اندک و انگشتشمار بود و هنوز الگوها و چارچوبهای مشخصی برای آن وجود نداشت. جالب و گفتنی اینکه او همچنین نخستین کسی بود که از حضور زنان در جنگ نوشت و آن بخش تا آن زمان ناگفته را روایت کرد.
راوی رنج و ایثار
میگویند قهرمان اصلی نخلهای بیسر نه یکی از سه شخصیت اصلی آن، که مظلومیت خرمشهر است و به تعبیر هادی خورشاهیان: «این رمان گل سرسبد کارهای قاسمعلی فراست است.» نویسنده از مقاومت مردم این شهر، از صبوری و فداکاریهای آنان مینویسد و بر موضوع آوارگان جنگ نیز درنگ میکند. از شروع جنگ میگوید، از اینکه اهالی شهرهای درگیر در آن چه واکنشی نشان دادند و مجبور به گرفتن چه تصمیمهایی شدند. پدر و مادر به ناچار به جای امنی، دور از حملات دشمن میروند و فرزندان برای دفاع از شهر میمانند. میمانند و یکی بعد از دیگری شهید میشوند.
اما برخی معتقدند که رمان «گلاب خانم» بهترین نوشته فراست در حوزه ادبیات پایداری است و در خلق و ارائه روایتی عمیق و گیرا از ایثار و خلوص و پاکی، از نخلهای بیسر پیشی میگیرد. قصه با مراسم ازدواجی که ناخواسته و بیخبر بههم میخورد شروع میشود. «مراسم عقدکنان دو جوان (گلاب و موسی) در منزل برپاست. همه چیز برای عقد کنان آماده است. همه منتظرند که داماد از جبهه بیاید و سفره عقد را مزینتر کند. اما هر چه انتظار میکشند؛ از او خبری نمیشود. دلهرهها آغاز میشود و نگرانیها بروز میکند. کسی نمیداند داماد کجاست و چه بر سر او آمده است تا اینکه ماهها بعد...» پدر داماد، در جستجوی پسرش به جبهه میرود و در این سفر (سیر و سلوک) چیزی در درون او دگرگون میشود. به جبهه و آدمهایش دل میبازد و مجذوب حالوهوای آن میشود.
شخصیتهای دیگری هم در رمان حضور دارند و هرکدام به سهم خود، خواننده را بیشتر با ماجراها درگیر میکنند. یکی از آنها رسول، خواستگار خواهر گلاب است. اما شیمیایی میشود و از ازدواج با دختری که دوستش دارد پا پس میکشد. هادی خورشاهیان، چند سال پیش (سال 1397) در مصاحبهای با خبرگزاری کتاب درباره این رمان صحبت کرد و گفت: گلاب خانم نوشته که خیلی تکاندهنده است و به شخصه موقع خواندن آن حداقل دو یا سه بار گریه کردم. این کتاب قصه جانبازی است که به جبهه رفته و با صورتی که تقریبا از بین رفته، برگشته است. مواجهه این جانباز با آدمهای اطرافش و مواجهه جامعه با او، کنایهها و ستایشها، تاثیرگذار است. فراست در آثارش، آدمها را فقط به جبهه نبرده بلکه خودش نیز با آنها همراه بوده است. همه آنها را شهید نکرده و برخی از آنها را بازگردانده که شخصیت رمان گلاب خانم یکی از آنهاست.
مرید امام خمینی(ره) و متأثر از انقلاب اسلامی
فراست سالها پیش در گفتوگو با مجله «حضور» از تأثیر انقلاب اسلامی و شخصیت امام خمینی(ره) بر خودش صحبت کرد. گفت: «رویداد بزرگی همچون انقلاب اسلامی و رهبر بیبدیلی همچون امام خمینی بزرگتر از آنند که در جریان هنری و ادبی ایران بیتأثیر یا کمتأثیر باشند. مروری هرچند کوتاه، نشان خواهد داد که درصد قابل توجهی از داستانهای سالهای اخیر، متأثر از حضور آن گرامی است. این تأثیر لزوما خواسته و به سفارش مرکز یا جایی نبوده است، خیلی وقتها ناخواسته بوده و دل پاک و منصف هنرمند نتوانسته حضور و تأثیر حضرت امام را در این فرایند نادیده بگیرد.»
حرفش این بود که «میتوان گفت ایشان و دستپروردگان ایشان (رزمندهها و...) توجه بشریت را به سمت و سویی جلب کردند که قبلاً در آن جهت کورسویی بیش مشاهده نمیشد. افق دید بشر چه در زندگی و چه در هستی تغییر یافت و صادقانه بگویم برخی از نگاهها و ارزشمداریهای آن عزیز هنوز که هنوز است نه تنها برای دوستداران او در کشورهای دیگر که برای خود ما پیروان او نیز هضم نشده است.» مثال جالبی هم داشت، اینکه «ما اگر در داستانی بنویسیم که از جانباز نابینایی پرسیدهاند برای شفای خودت در خانه خدا دعا کردهای یا نه؟ جانباز در جواب بگوید چطور ممکن است چیزی را که به خدا دادهام دوباره پس بگیرم؟ این نکته یکی از ارزشآفرینیهای حضرت امام است.»