بازگشت به گفتوگو؛ گمشده بزرگ جامعه ایرانی
در جامعهای که همه سخن میگویند، اما کمتر کسی گوش میدهد، گفتوگو بدل به کالایی کمیاب شده است؛ ریشه بسیاری از سوء تفاهمها، پرخاشها و حتی تصمیمهای نادرست، در همین گسست گفتوگو نهفته و جامعه ایرانی چه در سطح خانواده و مدرسه و چه در عرصه سیاست و رسانه، بیش از هر زمان به بازگشت به گفتوگو نیاز دارد؛ گفتوگویی واقعی، برابر و اخلاقی. بسیاری از بحرانهای اجتماعی نه از اختلاف نظر، بلکه از ناتوانی در گفتوگو برمیخیزند و ما یاد گرفتهایم حرف بزنیم، اما نشنویم. داوری کنیم، اما درک نکنیم.
گفتوگو در فرهنگ ایرانی، زمانی بستر رشد اندیشه بود؛ از مناظرات علمی در مدارس قدیم تا حلقههای فلسفی و عرفانی. اما امروز شبکههای اجتماعی میدان جدل شدهاند و نه تبادل. هرکس میخواهد آخرین سخن را بگوید، نه سخن درست را!
این ناتوانی در سطح کلان هم دیده میشود؛ تصمیمگیریهای سیاسی یا اقتصادی، اغلب در غیاب گفتوگوی آزاد میان کارشناسان و مردم انجام میگیرد. نتیجه آن، فاصله میان سیاستگذار و زندگی روزمره شهروندان است. در نبود گفتوگو، سوء ظن جان میگیرد و بیاعتمادی گسترش مییابد.
* از خانه تا خیابان، جایی برای شنیدن نیست
گسست گفتوگو تنها پدیدهای سیاسی نیست و در زیست روزمره هم نفوذ کرده است؛ خانوادهها کمتر مینشینند حرف بزنند، معلمان کمتر گوش میدهند، مدیران کمتر پاسخ میدهند و رسانهها بیشتر داد میزنند تا بشنوند. این وضعیت سبب شده احساس تنهایی و ناتوانی اجتماعی در میان مردم افزایش یابد؛ بسیاری از جوانان حس میکنند شنیده نمیشوند و زنان در فضاهای عمومی کمتر مجال بیان دارند و نسلها در برابر هم ایستادهاند.
جامعهای که نمیشنود، دیر یا زود از درون خسته میشود. بازگشت به گفتوگو، یعنی تمرین شنیدن بدون قضاوت، نقد بدون تحقیر و توافق بدون حذف دیگری؛ گفتوگو نه نشانه ضعف، بلکه نشان بلوغ اجتماعی است.
* سیاست و گفتوگو، نیاز متقابل
دموکراسی بدون گفتوگو به پوستهای بیروح بدل میشود؛ تصمیمگیران اگر تنها با اطرافیان خود سخن بگویند، در حلقهای از بازتابهای تصنعی گرفتار میشوند و در مقابل، رسانههای مستقل و دانشگاهها باید بستر گفتوگوی ملی باشند. جایی که نقد شنیده و پیشنهاد به جای حذف، بررسی شود؛ امروز کشور بهجای جدال و شعار، به آرامش گفتوگویی نیاز دارد. گفتوگویی که در آن مردم بدانند بیان دیدگاهشان هزینه ندارد و مسئولان بدانند شنیدن انتقاد، تهدید نیست و فرصت اصلاح است؛ سیاستمداران بزرگ کسانیاند که مهارت گوش دادن دارند. آنان که میان گفتن و شنیدن، تعادل برقرار میکنند. جامعهای که گفتوگو را بیاموزد، از تندروی و انزوا فاصله میگیرد.
* رسانهها؛ صدای گفتوگو یا پژواک جدال؟
رسانه، آینه گفتوگوی جامعه است. اگر رسانهها از مرز انصاف عبور کنند و در پی هیجانسازی و تخریب باشند، اعتماد عمومی فرو میریزد؛ رسالت اصلی رسانه نهفقط بازتاب مشکلات، بلکه تسهیل گفتوگو درباره راههای حل مشکلات است.
در استانهایی چون همدان، رسانههای محلی میتوانند الگوی گفتوگوی سازنده باشند؛ دعوت از کارآفرینان، مدیران شهری، معلمان، جوانان و فعالان مدنی برای گفتوگو درباره مسائل واقعی شهر، خود تمرینی است برای احیای فرهنگ شنیدن و تفاهم. رسانهای که بهجای تخریب، تبیین کند، ستون اعتماد را محکم کرده است.
یکی از مترقیترین ایدهها برای ایجاد فرهنگ گفتوگو، کرسیهای آزاداندیشی است که بارها از سوی رهبر انقلاب مطرح و بهویژه از نخبگان حوزه و دانشگاه خواسته شده است. سال 1386 معظمله در دیدار با اساتید و نخبگان حوزوی فرمودند: «چرا این کرسیهای آزاداندیشی در قم تشکیل نمیشود؟ چه اشکالی دارد؟ حوزههای علمیه ما همیشه مرکز و مهد آزاداندیشىِ علمی بوده و هنوز که هنوز است، ما افتخار میکنیم و نظیرش را نداریم. در حوزههای درسىِ غیر حوزه علمیه که شاگرد پای درس به استاد اشکال کند، پرخاش کند و استاد از او استشمام دشمنی و غرض و مرض نکند. طلبه آزادانه اشکال میکند، هیچ ملاحظه استاد را هم نمیکند. استاد هم مطلقاً از این رنج نمیبرد و ناراحت نمیشود؛ این خیلی چیز مهمی است. خوب، این مال حوزه ما است. در حوزههای علمیه ما بزرگانی وجود داشتهاند که هم در فقه مناهج گوناگونی را میپیمودند، هم در برخی از مسائل اصولیتر، فیلسوف بودند، عارف بودند، فقیه بودند، اینها در کنار هم زندگی میکردند، با هم کار میکردند؛ سابقه حوزههای ما اینجوری است. یکی، یک مبنای علمی داشت، دیگری آن را قبول نداشت. اگر شرح حال بزرگان و علما را نگاه کنید، از این قبیل مشاهده میکنید.»
رهبر انقلاب در گفتوگو با دانشگاهیان سال 1388 فرمودهاند: «یکی دیگر از کارهایی که باید در زمینه مسائل گوناگون اجتماعی و سیاسی و علمی انجام بگیرد، میدان دادن به دانشجو است برای اظهار نظر؛ از اظهار نظر هیچ نباید بیمناک بود. این کرسیهای آزاداندیشی که ما گفتیم، در دانشگاهها باید تحقق پیدا کنند و باید تشکیل بشوند. اگر چنانچه بحثهای مهم تخصصی در زمینه سیاسی، در زمینههای اجتماعی، در زمینههای گوناگون حتی فکری و مذهبی، در محیطهای سالمی بین صاحبان توان و قدرتِ بحث مطرح بشود، مطمئناً ضایعاتی که از کشاندن این بحثها به محیطهای عمومی و اجتماعی ممکن است پیش بیاید، دیگر پیش نخواهد آمد. وقتی که با عامه مردم، افراد مواجه میشوند، همه نمیتوانند خودشان را حفظ کنند. مواجهه با عامه مردم، انسانها را دچار انحرافها و انحطاطها و لغزشهای زیادی میکند که متأسفانه ما شاهد بودیم. خیلی از افرادی که شما میبینید، در مواجهه با عامه مردم یک حرفی میزنند، یک چیزی میگویند، در اعماق دلشان ای بسا خیلی اعتقادی هم ندارند. به تعبیر بعضیها جوگیر میشوند؛ این خیلی چیز بدی است. اگر در محیطهای خاص، محیطهای آزاداندیشی و آزادفکری، این مسائل مطرح بشود (مسائل تخصصی، مسائل فکری، مسائل چالشبرانگیز) مطمئناً ضایعات کمتر پیش خواهد آمد. خوب، این هم راجع به این مسئله.»
درواقع چشم تیزبین دیدهبان فرزانه انقلاب سالها پیش آسیبهایی که جامعه از ضعف بستر و فرهنگ گفتوگو خواهد دید را رصد و مدل کرسیهای آزاداندیشی را مطرح کردند؛ اما دریغ از حضرات ریز و درشتی که هنرشان استحاله شاهکلیدهای بیانات رهبر انقلاب است و فقط با تکرار آنها و برگزاری چند برنامه ظاهری، پنبه اثرگذاری و نجاتبخشی آن فرمان را میزنند و این ملت است که باید بار سنگین مشکلات را به دوش بکشد. ایبسا اگر از دهه 80 این کرسیها شکل میگرفت، نسل امروز ما زیر آتشباری از شبهات و دروغها، دستوپا نمیزد.