شاهکار معنوی عراق در نگاه سایتهای خارجی
با گذشت بیش از هزار سال، مناره ملویه در سامرا همچنان در چشم سایتهای خارجی میدرخشد؛ بنایی تاریخی که هر مسافری را مجذوب خود کرده است.
هر مسافری که وارد سامرا میشود نگاهش بیاختیار به قامت پیچان منارهای جلب میشود که دست آخر شبیه فانوسی خاموش، بر فراز شهر ایستاده است. قرنهاست که این مناره، بزرگترین مناره در جهان اسلام است. داستان این مسجد از نیمه قرن نهم میلادی آغاز شد؛ روزهایی که متوکل، خلیفه عباسی، دستور ساخت بنایی داد که همسنگ قدرت امپراتوریاش باشد.
*در عراق، کودکانتان را به دیدار تاریخ ببرید
متوکل، حاکم بغداد هنرمندان و معماران را از سراسر امپراتوری عباسی، از بغداد تا خراسان را دور هم جمع کرد. صدای چکشها و بوی خشت تازه، سالها در هوای این شهر پیچید. سامرا در این سالها رشد کرد و به یکی از پررونقترین مراکز جهان اسلام بدل شد؛ شهری که نهتنها مسجد اعظم، بلکه کاخها و باغهای بیشماری در دل خود جای داده بود.
اما قلب تپنده این مجموعه، مسجد جامع سامرا بود؛ ساختمانی وسیع با دیوارهایی بلند که از دوردست، چون دژ استواری از خاک سرخ در میان بیابان میدرخشید. حیاط بزرگ مسجد، در زمانی که تازه ساخته شده بود، فرش از ریگ نرم داشت و در سایه ایوانها، خنکای دلپذیری در برابر آفتاب سوزان عراق پدید میآمد. ستونهای بلند و همسان، همچون سربازانی آرام و منظم صف کشیده بودند تا سقفهای مسجد را نگاه دارند.
اما آنچه این بنا را در تاریخ بیهمتا ساخت، مناره ملویه بود؛ منارهای مارپیچی با 52 متر ارتفاع که هنوز، پس از گذشت بیش از هزار سال، قامت استوارش را به آسمان نشان میدهد. پیکره این مناره از آجرهای پخته ساخته شده و راهی مارپیچ بر بدنهاش کنده شده که بر خلاف گردش عقربههای ساعت بالا میرود. از پایین که به آن نگاه میکنی، گویی ماری عظیم از آجر آرامآرام به سوی آسمان خیز برمیدارد. این طراحی خاص، به باور برخی تاریخپژوهان، الهامگرفته از زیگوراتهای باستانی بینالنهرین است؛ سازههایی که هزاران سال پیش از اسلام در همین خاک ساخته میشدند.
ملویه، قرنها جایگاه مؤذنانی بود که صدای اذان را از آن بر فراز سامرا میپراکندند. هر صبح و شام، باد دجله صدای اذان را با خود میبرد و در کوچهها و بازارهای شهر میپیچاند. پلههای مارپیچ مناره، از نزدیک شبیه به رودی سنگی است که به دور کوهی از آجر میچرخد و بالا میرود. در گرمای تابستان، لمس آجرهایش گرمایی سوزان دارد و در زمستان، بوی خاک نمخورده میدهد.
شکوه این مسجد عمر جاودانه نیافت. در سال 1258 میلادی، هنگامی که هلاکوخان مغول، نوه چنگیزخان، به عراق حمله کرد، سامرا از تیغ آتش در امان نماند. بخشهای بسیاری از مسجد ویران شد، سقفها فرو ریخت و تنها دیوارهای بیرونی و مناره مارپیچ باقی ماندند؛ با این حال، همین بقایا چنان عظمت داشت که مسافران و مورخان، قرنها بعد هنوز از آن با شگفتی یاد میکردند.
نام سامرا خود یادگاری از زیبایی این شهر است. در اوج شکوفایی، وقتی کاخها، باغها و بازارها در کنار رود دجله برق میزدند، آن را «سُرَّ مَن رَأى» نامیدند؛ یعنی «شاد شود هر که آن را ببیند». این نام، همچون شعری کوتاه، حال و هوای شهر و مسجد جامعش را بیان میکند.
قرنها بعد، در سال 2005، در جریان درگیریهای خونین پس از اشغال عراق توسط نیروهای آمریکایی، مناره ملویه بار دیگر آسیب دید. ترکهایی بر پیکره آن نشست و بخشی از مسیر مارپیچش فرو ریخت. با این حال، مناره همچنان ایستاده است؛ مشعلی خاموش اما وفادار که قرنها نگهبان شهر بوده است.
امروز اگر در یک عصر آرام پای به سامرا بگذاری و از میان کوچههای خاکی به سوی مسجد بروی، هنوز دیوارهای بلند مسجد از دور پیداست. با نزدیک شدن، آجرها بافتی خشن و گرم زیر نور خورشید پیدا میکنند و هر شکاف، داستانی از گذر قرنها در خود دارد. در سکوت محوطه مسجد، تنها صدای باد و گاه گامهای رهگذری میآید که در میان تاریخ قدم میزند. وقتی سر را بالا بگیری و مناره مارپیچ را ببینی، حس میکنی که این سازه نهفقط بنایی از خشت و گل، که حلقهای از زنجیر زمان است؛ پیوندی میان گذشته باشکوه و امروز خاموش.
مسجد جامع سامرا، حتی در نیمهویرانترین حالتش، همچنان تصویری زنده از شکوه معماری عباسی است. این مسجد یادآور روزگاری است که در آن، ایمان و هنر درهم آمیخته بودند و معماران با خشت و آجر، زبان جاودانگی را بر صفحه زمین نوشتند. ملویه نیز همچنان در برابر بادها و بارانها ایستاده و گویی میخواهد به هر رهگذری بگوید که اینجا، جایی است که آسمان و زمین روزگاری در آغوش هم آرام گرفته بودند.
هر مسافری که وارد سامرا میشود نگاهش بیاختیار به قامت پیچان منارهای جلب میشود که دست آخر شبیه فانوسی خاموش، بر فراز شهر ایستاده است. قرنهاست که این مناره، بزرگترین مناره در جهان اسلام است. داستان این مسجد از نیمه قرن نهم میلادی آغاز شد؛ روزهایی که متوکل، خلیفه عباسی، دستور ساخت بنایی داد که همسنگ قدرت امپراتوریاش باشد.
*در عراق، کودکانتان را به دیدار تاریخ ببرید
متوکل، حاکم بغداد هنرمندان و معماران را از سراسر امپراتوری عباسی، از بغداد تا خراسان را دور هم جمع کرد. صدای چکشها و بوی خشت تازه، سالها در هوای این شهر پیچید. سامرا در این سالها رشد کرد و به یکی از پررونقترین مراکز جهان اسلام بدل شد؛ شهری که نهتنها مسجد اعظم، بلکه کاخها و باغهای بیشماری در دل خود جای داده بود.
اما قلب تپنده این مجموعه، مسجد جامع سامرا بود؛ ساختمانی وسیع با دیوارهایی بلند که از دوردست، چون دژ استواری از خاک سرخ در میان بیابان میدرخشید. حیاط بزرگ مسجد، در زمانی که تازه ساخته شده بود، فرش از ریگ نرم داشت و در سایه ایوانها، خنکای دلپذیری در برابر آفتاب سوزان عراق پدید میآمد. ستونهای بلند و همسان، همچون سربازانی آرام و منظم صف کشیده بودند تا سقفهای مسجد را نگاه دارند.
اما آنچه این بنا را در تاریخ بیهمتا ساخت، مناره ملویه بود؛ منارهای مارپیچی با 52 متر ارتفاع که هنوز، پس از گذشت بیش از هزار سال، قامت استوارش را به آسمان نشان میدهد. پیکره این مناره از آجرهای پخته ساخته شده و راهی مارپیچ بر بدنهاش کنده شده که بر خلاف گردش عقربههای ساعت بالا میرود. از پایین که به آن نگاه میکنی، گویی ماری عظیم از آجر آرامآرام به سوی آسمان خیز برمیدارد. این طراحی خاص، به باور برخی تاریخپژوهان، الهامگرفته از زیگوراتهای باستانی بینالنهرین است؛ سازههایی که هزاران سال پیش از اسلام در همین خاک ساخته میشدند.
ملویه، قرنها جایگاه مؤذنانی بود که صدای اذان را از آن بر فراز سامرا میپراکندند. هر صبح و شام، باد دجله صدای اذان را با خود میبرد و در کوچهها و بازارهای شهر میپیچاند. پلههای مارپیچ مناره، از نزدیک شبیه به رودی سنگی است که به دور کوهی از آجر میچرخد و بالا میرود. در گرمای تابستان، لمس آجرهایش گرمایی سوزان دارد و در زمستان، بوی خاک نمخورده میدهد.
شکوه این مسجد عمر جاودانه نیافت. در سال 1258 میلادی، هنگامی که هلاکوخان مغول، نوه چنگیزخان، به عراق حمله کرد، سامرا از تیغ آتش در امان نماند. بخشهای بسیاری از مسجد ویران شد، سقفها فرو ریخت و تنها دیوارهای بیرونی و مناره مارپیچ باقی ماندند؛ با این حال، همین بقایا چنان عظمت داشت که مسافران و مورخان، قرنها بعد هنوز از آن با شگفتی یاد میکردند.
نام سامرا خود یادگاری از زیبایی این شهر است. در اوج شکوفایی، وقتی کاخها، باغها و بازارها در کنار رود دجله برق میزدند، آن را «سُرَّ مَن رَأى» نامیدند؛ یعنی «شاد شود هر که آن را ببیند». این نام، همچون شعری کوتاه، حال و هوای شهر و مسجد جامعش را بیان میکند.
قرنها بعد، در سال 2005، در جریان درگیریهای خونین پس از اشغال عراق توسط نیروهای آمریکایی، مناره ملویه بار دیگر آسیب دید. ترکهایی بر پیکره آن نشست و بخشی از مسیر مارپیچش فرو ریخت. با این حال، مناره همچنان ایستاده است؛ مشعلی خاموش اما وفادار که قرنها نگهبان شهر بوده است.
امروز اگر در یک عصر آرام پای به سامرا بگذاری و از میان کوچههای خاکی به سوی مسجد بروی، هنوز دیوارهای بلند مسجد از دور پیداست. با نزدیک شدن، آجرها بافتی خشن و گرم زیر نور خورشید پیدا میکنند و هر شکاف، داستانی از گذر قرنها در خود دارد. در سکوت محوطه مسجد، تنها صدای باد و گاه گامهای رهگذری میآید که در میان تاریخ قدم میزند. وقتی سر را بالا بگیری و مناره مارپیچ را ببینی، حس میکنی که این سازه نهفقط بنایی از خشت و گل، که حلقهای از زنجیر زمان است؛ پیوندی میان گذشته باشکوه و امروز خاموش.
مسجد جامع سامرا، حتی در نیمهویرانترین حالتش، همچنان تصویری زنده از شکوه معماری عباسی است. این مسجد یادآور روزگاری است که در آن، ایمان و هنر درهم آمیخته بودند و معماران با خشت و آجر، زبان جاودانگی را بر صفحه زمین نوشتند. ملویه نیز همچنان در برابر بادها و بارانها ایستاده و گویی میخواهد به هر رهگذری بگوید که اینجا، جایی است که آسمان و زمین روزگاری در آغوش هم آرام گرفته بودند.
ارسال
نظر
*شرایط و مقررات*
کلمه امنیتی را بصورت حروف فارسی وارد
نمایید
بعنوان مثال : پایتخت ارمنستان ؟ ایروان
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین
(فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر
شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای
نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.