ادبیات توسعهگرا الگویی تأثیرگذار در توسعه و تحول اقتصادی
برای نهادینه کردن فرهنگ تولید، کارآفرینی و مهارت مدیریت تورم، میتوان از ادبیات کمک گرفت؛ زیرا چشمانداز ارزشی و اخلاقی متون کلاسیک فارسی، پُر از آموزههای اخلاق کار، عدالت اقتصادی و قناعت و صرفهجویی است. این ارزشها اگر در گفتار و نوشتار روزمره تکرار و برجسته شوند، بسترساز رفتارهای اقتصادی مسئولانه خواهند بود.
شخصیتهای ادب فارسی (رستمِ فرمانده و جهاندیده، زالِ دانا، مولوی عارفِ و دیگران) میتوانند الگوهایی برای ترویج ابتکار، پشتکار و مدیریت خطر باشند؛ بازخوانی و بازآفرینی این قصهها با تأکید بر تصمیمسازی درست و مبارزه با فساد، انگیزه تولید و سرمایهگذاری داخلی را بالا میبرد.
با جنبشی ملی و همگانی در بهرهگیری از ادبیات در حوزههای مختلف بهویژه اقتصاد، میتوان ایران را بهعنوان یک قدرت فرهنگی و اقتصادی مطرح کرد و در مسیر توسعهای پایدار قرار داد؛ در این ارتباط فرهنگ قناعت که در اشعار سعدی و حافظ و دیگر شعرا بهوضوح دیده میشود، میتواند راهکار مهمی برای مقابله با جامعه مصرفگرای مدرن باشد؛ همچنین مفاهیمی مانند سادهزیستی و پرهیز از اسراف، باید در آموزش و فرهنگسازی مدرن ترویج شوند.
همچنین بهرهگیری از ظرفیتهای ادبیات در تولید محتوا، پیامهای اصلی شعار اقتصادی سال را به زبان ساده و جذاب به جامعه منتقل میکند و ماندگاری آنها را افزایش میدهد.
حال به جهت اهمیت موضوع اقتصاد در جامعه ایران و بررسی چگونگی یاری دادن ادبیات فارسی به ارتقای سطح آن در کشور، تصمیم گرفتیم در این شماره روزنامه با مهرداد ناظری، عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد یادگار امام و دارای مدرک دکترای جامعهشناسی گفتوگویی داشته باشیم تا از آنجا که در این ارتباط مطالعات گستردهای انجام داده است، از پیوند ادبیات و اقتصاد با ما و شما بگوید؛ در ادامه همراه ما باشید:
* جناب دکتر ناظری فکر میکنید ادبیات چگونه میتواند در فهم و نهادینهسازی شعارهای اقتصادی سالهای اخیر (رشد تولید، مهار تورم و غیره) مؤثر باشد؟
در ابتدا از ایده تازهای با عنوان «ادبیات توسعهگرا» با شما سخن میگویم که بنده پیرامون آن درحال مطالعه هستم؛ این طرح برای نخستینبار بوده که در ایران مطرح میشود و در پی آن است تا ادبیات فارسی را نهتنها بهمثابه متنی هنری، بلکه بهعنوان الگویی تأثیرگذار در فرآیند توسعه و تحول اقتصادی– اجتماعی کشور، معرفی کند.
ایجاد پیوند میان ادبیات و مسائل اقتصادی ضرورت دارد؛ اگر میخواهیم اشتغال و تولید ملی را تقویت و تورم را مهار کنیم، چارهای جز استفاده از الگوهای بومی نداریم (البته که از برخی الگوهای غربی نیز غافل نیستیم). ادبیات کلاسیک فارسی ظرفیتهای نظری و هویتی فراوانی دارد که میتواند پاسخگوی پرسشهای امروز ما در این زمینه باشد. برخلاف تحلیل رایج که به زمان و مکان تولد آثار ادبی محدود میماند، رویکرد «ادبیات توسعهگرا» کوششی است مبتنی بر دیدگاه «مرگ مؤلف» برای استخراج مبانی و پیامهای کلی متون بزرگِ فارسی (از حافظ و فردوسی تا خیام و دیگران) و بهروزرسانی آنها براساس نیازهای معاصر. پرداختن به این ایده پاییز امسال در کارگاههای تخصصی انجمن جامعهشناسی و دانشگاه ادامه خواهد یافت تا مبانی نظری آن تکمیل و برای اجرا در حوزههای فرهنگی، آموزشی و سیاستگذاری اقتصادی، پیشنهاد شود.
وقتی به شعر فارسی رجوع میکنیم، مبانی اصلی خرد و اندیشهورزی انسان ایرانی را میتوانیم از آن دریافت کنیم؛ غربیها هم در زمینه رشد خودشان این کار را انجام دادهاند، یعنی بعد از قرون وسطا، به سراغ افلاطون، ارسطو و فلسفه غنی یونان باستان میروند و سعی میکنند آن را گسترش بدهند که امروز همان طور که میبینیم در پی آن کوشش، مدرنیته شکل گرفته استو بنابراین ما نیز بهعنوان ایرانی، نیاز داریم اندیشه خود را مبتنی بر فرهنگ اصیلمان احیا بکنیم؛ برای مثال اگر بتوانیم خردورزی را از شاهنامه استخراج کنیم و به دانشآموزان و نسل جدید یاد بدهیم، یک تحول بزرگ در جامعه ایران شکل دادهایم.
آنچه گفته شد مبانی نظری بود، اما اگر بخواهم به ابعاد عملی نیز بپردازم، باید بگویم معتقدم ما باید منبع اصلی خودمان در اقتصاد را بر ادبیات پایهریزی کنیم؛ یعنی اینکه ما میتوانیم از طریق ادبیات و با اتکای به آن، تحولی در حوزه کارآفرینی در کشور پدید بیاوریم. کارآفرینی فرهنگی چند دهه است که در دنیا مطرح شده؛ به نظر من زیرشاخه کارآفرینی فرهنگی، کارآفرینی ادبیات فارسی است. یعنی اگر مقرر شد صنعتی را در ایران ایجاد کنیم، میتوانیم با برچسب ادبیات فارسی این کار را انجام بدهیم و این همان نقطه عطف تحول اساسی ایران در آسیا و خاورمیانه است. به تعبیر دیگر ایران را نباید تنها بهعنوان یک کشور نفت و گاز فروش بشناسند؛ ایران محور فرهنگ جهان است و ما اگر بتوانیم فرهنگ ایرانی را احیا کنیم، این مقوله تمدنی هم به توسعه کشور کمک میکند و هم باعث تغییر نگرش نسبت به ایران در سطح جهانی میشود.
* حتماً همینطور است؛ آیا در آثار کلاسیک فارسی نمونههایی از قناعت، سادهزیستی یا نقد اسرافگرایی وجود دارد که به مفهوم مهار تورم نزدیک باشد؟
مفهوم «قناعت» در ادبیات فارسی کلاسیک ما فرهنگی محوری است. سعدی میگوید «قناعت توانگر کند مرد را»، او قناعت را تنها راه رسیدن انسان به ثروت، توانگری و آرامش میداند؛ اما امروزه ما جامعهای مدرن داریم که مصرفگرا است و القا میکند که هرچه بیشتر مصرف کنی، انسانتر به حساب میآیی!
در فرهنگ اصیل ایرانی، رابطه ما با طبیعت نیز بر پایه بهرهمندی معقول و حفظ منابع بوده است؛ در زمانهای قدیم حتی در مناطق کمآب، مشکل جدیتری از امروز نداشتهایم، چون الگوی مصرفمان متناسب با فرهنگ و نیاز انسانی تنظیم میشد.
حافظ نیز قناعت را نوعی تسلیم عاشقانه در برابر تقدیر الهی میبیند و میگوید انسانی که با قناعت آشنا شود، هم به دردهای خود پاسخ میدهد و هم دردهای جامعه را میفهمد. نتیجه اینکه در فرهنگ ایرانی قناعت و مصرف معقول، بسیار برجسته است؛ قناعت زمینه مهرورزی و توجه به دیگران را نیز فراهم میکند.
اگر نگاهمان را بر مبنای توسعه پایدار تنظیم کنیم، خواهیم دید که این آموزهها همان چارچوبهای بومیِ مورد نیاز ما برای مدیریت منابع، ایجاد اشتغال و کنترل تورماند؛ متأسفانه کمتر روشنفکر یا نویسندهای در حوزه مذکور (آموزههای بومی موجود در متون ادبی فارسی) کار میکند تا این تطبیق انجام شود. تفکر ادبیاتمحور را میبایست تقویت کنیم؛ یعنی تفکری که مبتنی بر ادبیات، قدرت مدارا دارد، قدرت همزیستی دارد، قدرت همبستگی اجتماعی دارد، قدرت عشقورزی دارد و دیگر موارد.
اکنون توان عشقورزی و نیز سرمایه اجتماعی و فرهنگی جامعه ما کاهش پیدا کرده است، درحالی که در فرهنگ دینی و فرهنگ ملی ایران بر این موضوع تأکید شده که افراد باید یار و همیار یکدیگر باشند، نه اینکه بر سر راه رسیدن به خواستهها و منافع همدیگر سد ایجاد کنند.
* بله متأسفانه، بفرمایید کدام متون ادبیات فارسی آموزش مدیریت مصرف و پرهیز از زیادهخواهی دارند؟
در اشعار تمام شاعران بزرگ کلاسیک ما ایده و مفهوم مشترک کار و تولید، قناعت و مصرف بهینه وجود دارد؛ من معتقدم که لازم است اشعار حافظ و دیگر بزرگان را مبتنی بر این سؤال مورد بازخوانی قرار بدهیم تا آنچه در این ارتباط نیاز داریم، بیابیم.
برای مثال وقتی حافظ میگوید «بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم/ فلک را سقف بشکافیم و طرح نو دراندازیم»، میتوان آن را اینگونه تعبیر کرد: بیا تا الگوهای ذهنی مبنی بر اینکه مصرف انبوه کن، آب را بینهایت مصرف کن، بنزین را بیش از حد مصرف کن، نان را دورریز کن و غیره، تغییر بدهیم؛ یعنی دعوت به رهایی از ساختارهای تحمیلشده مدرنیته.
همچنین وقتی به اشعار شعرای کلاسیک دیگر مثل مولانا نیز نگاه میکنیم، وابستگی به دنیا کمرنگ است و بهجای آن همبستگی یا کنش متقابل با دنیا وجود دارد.
شعر فارسی و ادبیات کلاسیک ما لایههای درونیِ پیچیده و معرفتشناختی عمیق مبتنی بر انسانشناسی، مبتنی بر رابطه انسان با جهان، انسان با طبیعت، انسان با خدا و غیره دارد که آدمی پاسخ تمام پرسشهای خود را در آنها مییابد.
اریک فروم در کتاب «داشتن یا بودن» خود میگوید امروزه دنیای داشتنها است و مردم همدیگر را با آنچه دارند، میشناسند؛ درحالی که مهم «بودنِ انسان» است و به اشعار مولانا ارجاع میدهد. به دلیل وجود این مفاهیم است که اشعار کلاسیک ما مهم هستند؛ وقتی به بودن انسان توجه داشته باشید، حد بهینه مصرف را رعایت میکنید.
حال دقت کنید که آیا در نظام آموزشوپرورش یا در الگوی تربیتی خانواده ما، این موارد آموزش داده میشود؟ ما بیشتر فرزندان خود را با توجه به قالبهای مصرفی تربیت کردهایم، ضمن اینکه شبکههای اجتماعی هم بچهها را به سمت الگوهای مصرف سوق میدهند.
* با این تفاسیر و این میزان تأثیری که فرمودید ادبیات فارسی بر توسعه اقتصادی کشورمان دارد، چگونه میتوان بهصورت عملی از آن برای تقویت فرهنگ کار، تولید و کارآفرینی استفاده کرد؟
باید گروههای مختلف تشکیل بدهیم تا این موارد را در ادبیات کلاسیک از زاویههای مختلف مورد مطالعه قرار دهند؛ یک گروه از زاویه مصرف، یک گروه از زاویه کار، یک گروه از زاویه اشتغال و غیره. یک مثال میزنم، غالب شعرهای شاهنامه جنبه اسطورهای و پهلوانی داشته و فردوسی در این اثر خود به مقوله «آبادانی»، توجه ویژه دارد. همچنین بسیاری از شخصیتهای داستانهای شاهنامه نمادهایی از آدمهایی هستند که میخواهند جامعه خود را بهتر کنند؛ مانند کیخسرو، فریدون و دیگران.
ادبیات فارسی ما به مقوله کار و اقتصاد توجه ویژهای دارد؛ برای مثال نگاه سعدی به کار این است که از طریق آن میتوان نهتنها معاش را، بلکه انسان بهمثابه انسان را احیا کرد. سعدی اعتقادش این است که کار و شغلی که برای امرار معاش انتخاب میکنی، حتماً باید روح، شرافت و عظمت انسانی تو را احیا کند؛ در کدام فرهنگی نگاه به کار اینگونه است که آن را با شرافت انسانی گره بزند؟ پس در جواب پرسش شما درنهایت میتوان گفت استخراج چنین مفاهیمی از ادبیات کلاسیک و ترویج آنها در جامعه، بهخوبی میتواند فرهنگ کار و تولید را تقویت کند.
* امیدوارم که این مهم محقق شود؛ بهعنوان پرسش آخر بفرمایید نقش معلمان ادبیات در مدارس و دانشگاهها و همچنین رسانهها و اقشار مختلف مردم برای پیوند شعار سال و مقوله اقتصاد با درسهای ادبی چیست؟
بنده 22 سال کارم آموزش به معلمان بوده؛ بزرگترین مشکل ما این است که استادان ادبیات بیشتر نگاه درونزا به ادبیات دارند، صرفاً ادبیات را بهمثابه متن میبینند و نه الگو یا سبکی برای زندگی. درحالی که ما در جامعهشناسیِ ادبیات، نسبت ادبیات با جامعه را درنظر میگیریم. از این منظر من فکر میکنم ادبیات توسعهگرا باید بهعنوان یک کلیدواژه توسط کل معلمها تدریس بشود؛ یعنی باید شرایطی را ایجاد کنیم که صدای ادبیات در تمام گروههای آموزشی شنیده شود و نهفقط از زبان معلمها یا استادان رشته ادبیات فارسی.
اگر ما فکر ادبیاتمحور داشته باشیم و از رئیسجمهور تا پایینترین سطح هرم، همه و همه کمک کنند که جنبشی در این حوزه اتفاق بیفتد، ظرف کمتر از دو دهه میتوانیم یکی از قطبهای آسیا بشویم. چون در فرهنگ ایرانی تمام مضامین و نکاتی که برای خوب زیستن نیاز داریم، وجود دارد.
بهعنوان حُسن ختام این مبحث مثالی برایتان میزنم؛ در جامعه آمریکا فروش سالانه مثنوی مولانا بالای 19 الی 20 میلیون است! چرا؟ چون جامعه بشری میتواند پاسخ پرسشهای خود را در ادبیات فارسی پیدا کند. پائولو کوئلیو یک نسخه دست چهارم از مولانا میسازد که جهانی میشود؛ پس ما که به زبان فارسی بهعنوان زبان مادری مسلط هستیم، میتوانیم این گفتمان را در قالبهای بسیار قدرتمندتر در جهان مطرح کنیم، فقط در این خصوص یک جنبش مثل جنبش روشنگری نیاز است که بخواهیم از ادبیات در اقتصاد، در سیاست و در حوزههای مختلف، استفاده کنیم.