گروه رسانه ای سپهر

آخرین اخبار:
شناسه خبر:95409
میرجلال‌الدین کزازی:

ترانه‌‌های چهارلختی باباطاهر همدانی به دیوانی می‌ارزند

سروده‌های شیفته‌وار پیرِ الوند جلوه‌ای از عمق فرهنگ ایرانی است
ترانه‌‌های چهارلختی باباطاهر همدانی به دیوانی می‌ارزند

استاد میرجلال‌الدین کزازی، شاعر و شاهنامه‌پژوه برجسته، در سخنانی ضمن تأکید بر پیشینه مستقل شعر و عروض ایرانی، به اهمیت ترانه‌های پیرِ الوند و جایگاه آن‌ها در میراث ادبی ایران پرداخت.
به گفته وی، این آثار نه‌تنها نمونه‌هایی از زیبایی و شور هنری هستند، بلکه حامل باورهای فلسفی و جهان‌شناسی ایرانیان کهن‌اند.
شعر و ترانه از دیرباز جایگاه ویژه‌ای در فرهنگ و ادبیات ایران داشته‌اند؛ جایگاهی که فراتر از یک هنرِ صرف، به بخشی از روح و هویت ملی تبدیل شده است. این میراث گران‌بها، ریشه در تاریخ کهن و باورهای ژرف مردمان سرزمین ایران دارد و طی قرون و اعصار، زبان حال اندیشه‌ها، احساسات و جهان‌بینی آنان بوده است. در میان پژوهشگران و سخنوران معاصر، استاد میرجلال‌الدین کزازی به‌عنوان یکی از برجسته‌ترین چهره‌های فرهنگی و ادبی ایران، نگاهی ژرف و دقیق به این میراث ادبی دارد که نشان‌دهنده وسعت دید و عمق شناخت او از ادبیات کهن و زنده ایران است.
استاد کزازی طی ایراد سخنانی در آرامگاه بوعلی‌سینای همدان، به اهمیت شناخت درست و دقیق شعر و ترانه ایرانی تأکید کرد و برخلاف برداشت نادرستی که رایج شده، معتقد است که سنت شعر و عروض ایرانی، پیشینه‌ای بسیار کهن و مستقل از فرهنگ عرب دارد.
او این دیدگاه را رد می‌کند که شعر آهنگین و عروضی ایران از اعراب اقتباس شده و با استناد به آثار تاریخی و نمونه‌های متعدد ادبی، ثابت می‌کند که زبان و موسیقی شعر در ایران از دوران پهلوی و حتی پیش‌تر، شکل گرفته و تکامل یافته است.
به باور استاد کزازی، شناخت و پاسداشت این میراث ادبی، راهی است برای حفظ هویت فرهنگی ایرانی و ادامه دادن مسیر سخنوری و شعر ایران در جهان معاصر.
این سخنان یادآور اهمیت پیوند شعر با تاریخ، زبان و باورهای یک ملت است و نقش اساسی شاعران و ادیبان در انتقال این فرهنگ سترگ را به نسل‌های آینده برجسته می‌کند.
آنچه می‌خوانید، مشروح سخنان وی است:
چهره برجسته‌ فرهنگی و ادبی ایران در آغاز سخن گفت: به‌نام دوست که هستیِ راستینِ بی‌چون، اوست؛ با درودی گرم به یکایک شمایان که در این جایگاه سپند، گرامی و نازش‌خیز، در آرامگاه اندیشمند و پزشک نامدار ایرانی، پورِ سینا، گِرد آمده‌اید تا بزرگان سخن و دانش ایران را گرامی بدارید.
میرجلال‌الدین کزازی سپس هدف خود را معرفی چهره‌ای برجسته اما کمتر شناخته‌شده در میان سخنوران ایرانی بیان کرد؛ کسی که به باور او از برترین اندیشمندان و شاعران ایران است: «او را کمتر شناخته و شناسانده‌ایم؛ چهره‌ای که از دیدِ من، یکی از برترین و گرامی‌ترین سخنوران و اندیشمندان ایرانی است؛ پیرِ الوند، باباطاهر»!
وی ابراز کرد: من دو ترانه را که همین امروز سروده آمده است، برمی‌خوانم؛ یکی را در آغاز گفتار و یکی را در فرجام آن؛ «خوشا، نیکا، شگرفا، پیرِ الوند/ گرامی پیرِ فرخ‌ویرِ الوند/ شنید آنکه ترانه‌های نغزش/ از آن پس گفت او را میرِ الوند».
* شعر ایرانی ریشه‌ای کهن‌تر از شعر عرب دارد
از دید استاد کزازی، یکی از اشتباهات مهمی که پژوهشگران ایرانی نیز گاهی به دچار آن می‌شوند، این است که تصور می‌کنند شعر آهنگین ایرانی و آداب عروضی آن، از شاعران عرب گرفته شده است. این دیدگاه را استاد کزازی بی‌پایه دانسته و یادآور شد که فرهنگ ایرانی از روزگار کهن زرتشت تا امروز، همیشه زادگاه برجسته‌ترین و گسترده‌ترین هنرهای کلامی و شنیداری بوده است: «بابا طاهر در یکی از کالبدهای سخن پارسی که پیشینه‌ای بسیار دیرینه دارد، پیشینه آن می‌رسد به پارسی میانه، شاهکار آفریده است؛ در ترانه! یکی از لغزش‌های بزرگ که گاهی پژوهندگان ایرانی هم بدان دچار آمده‌اند، این است که می‌انگارند سخن آهنگینِ به ‌آیین را ایرانیان از تازیان ستانده‌اند! از دید من این گفته یکسره بی‌پایه است؛ چگونه می‌توان پذیرفت در سرزمین سخن، سرزمینی که از کهن‌ترین روزگاران، از زمان گاهان زرتشت تاکنون همواره گرامی‌ترین، ارجمندترین و فراگیرترین هنر در آن هنری است که در زبان رخ می‌دهد، ایرانیان به آن سنگ و آهنگِ به آیین، آنچه شعر عروضی نامیده می‌شود، نرسیده باشند، اما تازیان که پیشینه‌ای چندان در هنروری و سخندانی ندارند، رسیده باشند؟!»
به گفته وی، درحالی که شاعران عرب سابقه‌ای چندان در هنروری و سخنوری نداشتند، ایرانیان از دوران پهلوی و فارسی میانه به سرودن اشعاری با آهنگ‌های ویژه خود می‌پرداختند: «ما چامه (چامه را من به‌جای قصیده به‌کار می‌برم)، به زبان پهلوی داریم چامه اورامان که در این بخش از ایران بر پاره پوستی نگاشته شده بود و چند سال پیش به‌دست آمد؛ ترانه، نمونه‌ای است دیگر، ریخت و آهنگی است که روستاییان ایران به‌کار می‌برند. سخن‌شناس نامدار، شمسِ قیسِ رازی، بیهوده نیست که آن را فهلوی می‌نامد که ریخت تازی‌شده پهلوی است. باباطاهر ترانه‌سرا است؛ مفاعیلن، مفاعیلن، فعولن، سنگ و آهنگ ترانه است که نغزترین، ناب‌ترین و دل‌انگیزترین ترانه‌های ایرانی را من بر آنم که او سروده است، با گویش بومی خود.»
استاد کزازی سپس به مضمون ترانه‌های پیرِ الوند پرداخت و آن‌ها را نمونه‌هایی بی‌نظیر از تنوع مضامین و احساسات در شعر ایرانی خواند.
به گفته وی، ترانه‌های پیرِ الوند از جنبه‌های مختلفی برخوردار هستند؛ برخی از آن‌ها سرشار از شور و شیدایی و عشق‌اند، برخی بزمی و جشن‌آمیز، برخی دیگر دارای محتوای اندیشه‌ورزانه و جهان‌شناسانه و حتی ترانه‌هایی هستند که نقد اجتماعی و پرخاش به وضعیت زمانه را در خود دارند: «ترانه‌های پیرِ الوند در زمینه‌های گوناگون بوده؛ پاره‌ای از سرِ شیفتگی است، بزمی‌ بوده، سخنی است از دل. پاره‌ای دیگر، جهان‌شناسانه بوده، اندیشه‌ورزانه است. پاره‌ای دیگر، نهان‌گرایانه، رازآشنایانه و پاره‌ای دیگر از گونه‌ای بوده که من آن را ادبِ پرخاش می‌نامم، خُرده‌سنجی است، انگشت نهادن بر پلشتی‌ها و پلیدی‌های زمانه است. راست این بوده که ما این پیرِ هژیر را آنچنان که او را می‌سازد و می‌برازد، نشناخته‌ایم و نشناسانده‌ایم».
چهره برجسته‌ فرهنگی و ادبی ایران این گستردگی و تنوع در آثار پیرِ الوند را نشان‌دهنده وسعت نگاه و عمق تجربه‌های ذهنی او دانست و گفت: سخن را کوتاه می‌کنم و تنها چند ترانه را برمی‌خوانم و اندکی درباره هرکدام از آن‌ها با شما سخن می‌گویم؛ یکی از آن ترانه‌های شیفته‌وار این است که من می‌گویم به دیوانی می‌ارزد، سروده‌ای چهارلختی «نسیمی کز بن آن کاکل آیو/ مرا خوشتر ز بوی سنبل آیو/ چو شو گیرم خیالش را در آغوش/ سحر از بسترم بوی گل آیو». نغزتر، نازک تر، دلاویزتر و شورانگیزتر از این نمی‌توان سخن گفت و یا این ترانه دیگر « خورآیین چهره‌ات افروته‌تر بی/ به جانم تیر عشقت دوته‌تر بی/ دونی خال رخت از چه سیاهه؟/ هر آن نزدیک خور بی، سوته‌تر بی».
کزازی از نکات جالب توجه در سخنان این ادیب ایرانی را اشاره به جهان‌شناسی ایرانیان و باور به آغاز جهان از یک نقطه واحد دانست و با بیان داستانی از پیشوای نخستین شیعیان که درباره آفرینش و پیدایش کلمات در قرآن سخن گفته است، این دیدگاه را به فرهنگ ایرانیان مرتبط دانست و توضیح داد که چگونه نقطه نخستین و پیوند آن با حروف و واژه‌ها نمادی از آغاز جهان و آفرینش است و این دیدگاه عمیق فلسفی، در ترانه‌های پیرِ الوند نیز قابل مشاهده است: «مُو آن بَحْرُم که در ظَرْف آمَدَسْتُم/ چو نُقْطِه بر سَرِ حَرْف آمَدَسْتُم/ به هر أَلْفی، اَلِف‌قَدی بَرآیو/ اَلِف‌قَدُم که در أَلْف آمَدَسْتُم» این ترانه نهان‌گرایانه است؛ وقتی می‌گوید «چو نُقْطِه بر سَرِ حَرْف آمَدَسْتُم»، این دیدگاهی است در جهان‌شناسی راز، از دید جهان‌شناسان جهان با همه فراخی، با همه پیچیدگی‌ها و گوناگونی‌های خود، از یک خال و از یک نقطه پدید آمده؛ نقطه‌ها باهم پیوند گرفته‌اند، نویسه‌ها را ساخته‌اند، نویسه‌ها واژه‌ها را و واژه‌ها دفترها را. آفرینش دفتری ا‌ست.
وی ادامه داد: این داستان را شاید خوانده باشید؛ نوشته‌اند که پیشوای نخستین شیعیان روزی در بیرون شهر با یکی از یاران یک‌دله خود گام می‌زد، درباره آفرینش سخن رفت، او گفت همه نبی را درهم پیچیدند، فروفشردند، نخستین سوره شد، آن را درهم فشردند، بسم الله الرحمن الرحیم شد، آن را هم فروفشردند، درهم پیچیدند، «بِ» آغاز این آیه شد، آن بِ را هم فروفشردند، نقطه زیرِ ب شد، گفت من نقطه زیر ب هستم!
چهره برجسته‌ فرهنگی و ادبی ایران ابراز کرد: دو دیگر این است «به هر أَلْفی، اَلِف‌قَدی بَرآیو»، باور ایرانیان این بوده است و هنوز هم به‌گونه‌ای هست که در پایان هر هزاره‌ای بلندبالایی سر برمی‌آورد، ایران را از خواری، از فروماندگی، از بی‌راهگی، از پلیدی و از پلشتی می‌رهاند.
وی با اشاره به ترانه «به صحرا بنگرم صحرا ته وینم/ به دریا بنگرم دریا ته وینم/ به هرجا بنگرم، کوه و در و دشت/ نشان از قامت رعنا ته وینم» باباطاهر، اذعان کرد: سخنوری سخندان چندین‌ سال پیش به من می‌گفت که این ترانه را می‌باید این‌گونه خواند «به صحرا بنگرم، صحرات وینم/ به دریا بنگرم، دریات وینم/ به هرجا بنگرم کوه و در و دشت/ نشان از قامت رعنات وینم»! اگر این ترانه را بدین‌سان بخوانیم بسیار سخته‌تر و ستوارتر خواهد شد.
استاد کزازی همچنین بر اهمیت حفظ و شناساندن این میراث ادبی تأکید کرد و گفت: شناخت درست و دقیق از این شاعران و ترانه‌سرایان، نه‌تنها باعث حفظ فرهنگ غنی ایرانی می‌شود، بلکه مسیر پُرافتخار سخنوری و شعر ایران را در عصر حاضر و آینده روشن می‌کند.
وی در بخش پایانی سخنان خود دو ترانه از آثار پیرِ الوند را به شکل زیبایی قرائت کرد که نمونه‌های بارزی از شور، اندیشه، رمز و راز و بیان اجتماعی بودند و در ادامه به‌عنوان حُسن ختام این گزارش آورده می‌شود:
«دل عاشق به پیغامی بسازد/ خمارآلوده با جامی بسازد/ مرا کیفیت چشم تو کافیست/ ریاضت‌کش به بادامی بسازد»
«بهار آیو به صحرا و در و دشت/ جوانی هم بهاری بود و بگذشت/ سر قبر جوانان لاله رویه/ دمی که گلرخان آیند به گلگشت»
استاد کزازی رباعی فرجام سخن از خود که قولش را در ابتدا داده بود را نیز خواند و گفت: این ترانه را به روان پاک بابای دلارای همدان پیشکش می‌دارم «کنون ماییم خوش در هگمتانه/ درود و آفرین بر هگمتانه/ نماد بهترین بوم برین است/ بگویم نیز برتر هگمتانه».

ارسال نظر

سوال: پرنده‌ای آوازخوان؟ ghanari

*شرایط و مقررات*
کلمه امنیتی را بصورت حروف فارسی وارد نمایید
بعنوان مثال : پایتخت ارمنستان ؟ ایروان
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین (فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.
پربازدیدترین آخرین اخبار