روابط خارج از چهارچوب زوجین، زخمی عمیق بر پیکر زندگی مشترک
روابط خارج از چهارچوب نهتنها بنیان خانواده را متزلزل، بلکه بازگشت به زندگی عادی را نیز به چالشی سخت تبدیل میکند؛ چالشی که گاه با زخمهای عمیق بیاعتمادی، تنهایی و حسرت، همراه است و آرامش را برای همیشه از رابطه میدزدد.
در جوامع مختلف، بهویژه در فرهنگها و باورهای مذهبی و سنتی، رابطه میان زوجین بهعنوان پیوندی مقدس و مبتنی بر تعهد، صداقت و وفاداری تعریف میشود؛ این رابطه بنیان اصلی تشکیل خانواده و سلامت روانی، عاطفی و اجتماعی افراد است. در چنین ساختاری حفظ مرزهای عاطفی و رفتاری با افراد دیگر، یکی از ارکان پایداری زندگی مشترک تلقی میشود. بااینحال از آنجا که در عصر حاضر و با گسترش روابط اجتماعی، شغلی و ارتباطات مجازی، میزان تعامل افراد با جنس مخالف افزایش یافته، این امر چالشهایی را در زندگی زناشویی ایجاد کرده است.
ارتباط زوجین با جنس مخالف اگر خارج از چهارچوب مشخص و بدون درنظر گرفتن حریمهای اخلاقی و عاطفی صورت گیرد، میتواند تبعات گستردهای در سطوح فردی، خانوادگی و اجتماعی به همراه داشته باشد. این نوع ارتباطات در بسیاری از موارد موجب کاهش اعتماد میان زوجین، بروز سوء ظن، تضعیف بنیان عاطفی خانواده و درنهایت فروپاشی روابط زناشویی میشود. افزونبر آن، چنین روابطی ممکن است زمینهساز خیانت، طلاق عاطفی و حتی جدایی رسمی شود.
بررسی علمی، روانشناختی و اجتماعی تبعات این نوع ارتباطات، از اهمیت زیادی برخوردار است تا بتوان با آگاهیبخشی، آموزش مهارتهای ارتباطی و تقویت بنیان خانواده، از آسیبهای احتمالی پیشگیری کرد.
در این راستا خبرنگار روزنامه سپهرغرب با سیدمجتبی حورائی، روانشناس خانواده و مدرس در حوزه مهارتهای ارتباطی و توسعه فردی با سابقه 32 ساله، گفتوگویی داشته است که در ادامه آن را در قالب متن میخوانید:
* از دیدگاه روانشناختی شکلگیری و تداوم ارتباطهای عاطفی یا پنهانی و خارج از چهارچوب زوجیت، چه تأثیراتی بر سلامت روان فرد و ثبات شخصیتی دارد؟
قطعاً چنین تجربهای، یک ضربه عاطفی بسیار شدید و آسیبزا برای هریک از شرکای زندگی مشترک محسوب میشود. زمانی که دو نفر در چهارچوب یک پیمان برای زندگی مشترک قرار میگیرند، اساسیترین شاخصههای آن رابطه، اعتماد، تعهد و وفاداری هستند؛ در جایی که همزمان با فردی دیگر نیز یک ارتباط عاطفی موازی و پنهانی برقرار میشود، طبیعی است که پس از آشکار شدن موضوع، نخستین احساس ایجادشده در طرف مقابل زندگی، این است که همسرم قابل اعتماد، متعهد و وفادار، نیست.
این مسئله یک آسیب روانی عمیق و گاه جبرانناپذیر به همراه دارد؛ حتی در شرایطی که آن رابطه خارج از چهارچوب پایان یابد، ممکن است یکی از زوجین قادر به فراموشیاش نباشد و این تجربه برای سالها به رابطه اصلی لطمه میزند و مانع شکلگیری یک ارتباط سالم و متعادل میشود.
* ارتباطهای پنهانی با جنس مخالف زمانی که فرد متأهل است، چه آسیبهایی به اعتماد و احساس امنیت بین زوجین وارد میکند و بازسازی این اعتماد تا چه میزان ممکن است؟
زمانی که رابطهای بر پایه اعتماد بنا میشود، معمولاً افراد تمایلی به تجسس یا سوء ظن ندارند و با حُسن نیت، به شریک زندگی خود اعتماد میکنند؛ اما در جایی که ناگهان متوجه یک ارتباط پنهانی میشوند، احساس میکنند تمام ماهها و سالهایی که با حُسن نیت اعتماد کردهاند، کارشان اشتباه بوده است. اینجا، اعتماد بهشدت از بین میرود و بازسازی آن بسیار دشوار است.
حتی اگر فرد خاطی در ادامه ابراز پشیمانی و اعلام کند که آن رابطه اشتباه بوده و به پایان رسیده است، معمولاً طرف مقابل قادر نیست بار دیگر بهراحتی به همسر خود اعتماد کند؛ او ممکن است با خود بگوید: «از آنجا که قبلاً پنهانکاری کرده یا دروغ گفته است، ممکن است بازهم این کار را بکند» بنابراین، بازسازی اعتماد، گرچه غیر ممکن نیست، اما بسیار دشوار و زمانبر است.
* در جامعهای با ساختار فرهنگی سنتی و مذهبی، گسترش این نوع روابط چه تبعات اجتماعی و خانوادگی برای نسل بعدی و بنیان خانواده دارد؟
در این زمینه گزارشهای متعددی وجود دارد؛ برای مثال زمانی که فرد متوجه میشود یکی از بستگان یا دوستانش دچار بیمهری یا خیانت شده است، این موضوع میتواند باعث بروز نگرانی و واهمه در او شود؛ بهویژه اگر فردی مجرد باشد و در آستانه ازدواج قرار داشته باشد، ممکن است از ترس وقوع چنین اتفاقی، از ازدواج کردن منصرف شود و یا اگر ازدواج کند، این کار را با نوعی سوء ظن و بدبینی انجام دهد.
درواقع بهجای اینکه رابطه بر پایه اعتماد، خوشبینی و حُسن نیت شکل گیرد، از همان ابتدا با ترس، شک و نگرانی همراه میشود. این وضعیت میتواند به دو نتیجه منجر شود: یا اساساً ازدواج در جامعه کمرنگ شود و یا اگر شکل بگیرد، از همان آغاز فاقد پایههای اعتماد است و با احساس ناامنی، تردید و کنترلگری همراه میشود؛ چنین شرایطی نهتنها بنیان خانواده را سست میکند، بلکه تبعات آن به نسلهای بعدی نیز منتقل خواهد شد.
* چه نشانههایی ممکن است هشدارهای اولیه برای ورود یکی از زوجین به چنین رابطههایی باشند و چه اقداماتی برای پیشگیری یا مداخله بهموقع پیشنهاد میکنید؟
نخستین اقدام این است که فرد به خود مراجعه کند؛ یعنی پیش از آنکه بگوید چرا شریک زندگی من بیمهری کرده و وارد ارتباط دیگری شده است، بررسی کند که خود در این ماجرا چه نقشی داشته است؟ گاهی اوقات بیتوجهی به نیازهای عاطفی و غریزی طرف مقابل، میتواند خطر بروز بیمهری و خیانت را افزایش دهد؛ بنابراین نباید صرفاً تصور کنیم که طرف مقابل فردی بدذات بوده است، بلکه باید بررسی کنیم که آیا خود ما به نیازهای او توجه داشتهایم یا خیر؟
زمانی که فرد بهطور ناخواسته شرایطی را ایجاد میکند که نیازهای همسرش در درون رابطه تأمین نمیشود، زمینهای فراهم میآید تا برآوردن آن نیازها در جای دیگری جستوجو شود؛ بنابراین برای پیشگیری از چنین اتفاقاتی، نخستین گام این است که خود را ارزیابی کنیم. اگر فردی بدخلق، تندخو و پرخاشگر هستیم، همین موضوع میتواند همسر را نسبت به کوچکترین نشانه محبت و عاطفه از سوی دیگران، حساس و جذب آن کند.
پس پیشگیری اولیه این است که روی رفتار، اخلاق، احترام و محبت خود کار کنیم؛ بررسی کنیم که آیا رابطه ما استاندارد است؟ آیا نیازهای طرف مقابل را پاسخ میدهیم؟ آیا ما تأمینکننده آرامش او هستیم یا منبع اضطراب و استرسش شدهایم؟ اگر پاسخ منفی است، اینها میتوانند نشانههایی باشند مبنی بر اینکه احتمال بروز خیانت و بیمهری افزایش یافته است.
گاهی اوقات نیز این اتفاق ناشی از ضعفهای شخصیتی یا ایمانی فرد یا همسرش است. برای مثال امکان دارد فردی لذتمحور بوده و یا ضعفهای اعتقادی داشته باشد؛ بنابراین ضمن تلاش برای بهسازی شخصیت خود، با تقویت بنیه معنوی و اعتقادی نیز میتوان از بروز چنین اتفاقاتی جلوگیری کرد.
همچنین برخی از روابطی که در ظاهر بیضرر به نظر میرسند، در عمل ممکن است زمینهساز یک رابطه ناسالم باشند؛ برای نمونه روابطی که در آنها صمیمیت بیش از حد شده است و یا روابط کاری که کنترلشده نیستند. ممکن است دو همکار سالها کنار هم کار کرده باشند، اما این موضوع دلیل نمیشود که به خود اجازه دهند ارتباطشان فراتر از عرف و چهارچوبهای حرفهای بشود؛ برای مثال نباید همدیگر را با نام کوچک صدا بزنند و یا گفتوگوهایشان رنگوبوی عاطفی پیدا کند.
بنابراین در روابط کاری، دوستانه و خانوادگی با جنس مخالف، باید حد و مرز مشخصی رعایت شود؛ این روابط باید کنترلشده، در حد اعتدال و کاملاً در چهارچوبهای مشخص و محترمانه باشند؛ در غیر این صورت میتواند زمینهساز وابستگی عاطفی و شکلگیری روابط ناصحیح شود.
* با توجه به تغییرات سبک زندگی و حضور پُررنگ فضای مجازی در جامعه امروزی، چگونه میتوان مرزهای سالم ارتباطی را برای زوجین تعریف وتبیین کرد تا هم آزادی فردی حفظ شود وهم تعهد زناشویی خدشهدار نشود؟
در این زمینه مسئله اصلی، مدیریت و کنترل است؛ همانطور که در انتخاب غذا دقت داریم که به هر رستورانی نرویم، هر ماده غذایی را مصرف نکنیم و بررسی میکنیم که مواد خوراکی تاریخ انقضا دارند یا خیر، سالم هستند یا فاسد، باید در استفاده از فضای مجازی نیز این دقت لحاظ شود.
فضای مجازی به ما اطلاعات و محتواهای متعددی ارائه میدهد؛ بنابراین باید مراقب باشیم که در چه صفحاتی حضور داریم، چه کسانی را دنبال میکنیم، در چه کانالها و گروههایی عضو هستیم و از چه منابعی تغذیه فکری و ذهنی میشویم. این موارد بهطور مستقیم بر نگرش، ارزشها و حتی رفتار ما اثر میگذارند.
برای مثال تجربه نشان داده است در خانوادههایی که علاقهمند به تماشای سریالهای ترکی هستند (که تعداد آنها هم کم نیست) احتمال بروز بیمهری و خیانت بیشتر است؛ حتی اگر بگویند ما مراقب هستیم یا ما فرق میکنیم، این فیلمها ناخواسته و تدریجی، اثر خود را میگذارند. فضای مجازی نیز دقیقاً همینگونه است؛ اگر از آن کنترلنشده استفاده شود، میتواند مرزهای عاطفی و اخلاقی بین زوجین را از بین ببرد.
بنابراین باید برای حضور در فضای مجازی نیز همانند سایر جنبههای زندگی، چهارچوب و مرز تعریف کرد؛ مشخص شود که چه نوع ارتباطاتی مجاز و محترمانه هستند و چه نوع ارتباطاتی میتوانند آسیبزا باشند. همچنین لازم است که زوجین درباره این مرزها با یکدیگر گفتوگو کنند و به توافق مشترک برسند تا از سوء تفاهمها و رفتارهای ناخواسته جلوگیری شود.
ما باید به خوراک فکر و ذهن خود حساس باشیم. خوراک فکری ما از طریق چشمها و گوشهایمان جذب میشوند؛ یعنی آنچه میبینیم، آنچه میشنویم و محتواهایی که دنبال میکنیم. نباید هر صفحهای را دنبال کنیم، نباید وارد هر فضای مجازی شویم و بدون مرز و چهارچوب در معرض هر نوع محتوایی قرار بگیریم.
* با توجه به سبقه درخشان شما در حوزه خانواده، چه توصیهای برای گرمتر شدن روابط زوجین و کاهش گرایش به سمت روابط ناسالم دارید؟
در کلام آخر باید به این اصل اشاره کرد که پایه و اساس روابط سالم در زندگی زناشویی، یادگیری مهارتهای ارتباطی است. اگر من بهعنوان یکی از زوجین، مهارتهای ارتباطی را بهدرستی بیاموزم و بهکار بگیرم، طبیعتاً فضای زندگی مشترکم به سمت صمیمیت، گرمی و ثبات پیش خواهد رفت و احتمال بروز تنشها و لغزشها، بهمراتب کاهش مییابد؛ اما زمانی که این مهارتها را بلد نباشم، در ارتباطات روزمره دچار چالش و بهجای گفتوگوی مؤثر، وارد بحث و جدل میشوم، تحقیر و سرزنش میکنم، بیمهری و بیتوجهی نشان میدهم و نسبت به نیازهای عاطفی و روانی همسرم ناآگاه هستم. در چنین شرایطی که فضای زندگی متشنج و ناپایدار میشود، احتمال لغزش یا کشیده شدن به سمت یک رابطه ناسالم نیز افزایش مییابد.
بنابراین فراتر از هر توصیه دیگری، یادگیری و بهکارگیری مهارتهای ارتباطی در زندگی مشترک، تضمینکننده یک رابطه گرم، امن و پایدار است؛ رابطهای که در آن زوجین احساس رضایت، محبت و حمایت متقابل دارند و عملاً نیاز به روابط جایگزین از بین میرود.
در جوامع مختلف، بهویژه در فرهنگها و باورهای مذهبی و سنتی، رابطه میان زوجین بهعنوان پیوندی مقدس و مبتنی بر تعهد، صداقت و وفاداری تعریف میشود؛ این رابطه بنیان اصلی تشکیل خانواده و سلامت روانی، عاطفی و اجتماعی افراد است. در چنین ساختاری حفظ مرزهای عاطفی و رفتاری با افراد دیگر، یکی از ارکان پایداری زندگی مشترک تلقی میشود. بااینحال از آنجا که در عصر حاضر و با گسترش روابط اجتماعی، شغلی و ارتباطات مجازی، میزان تعامل افراد با جنس مخالف افزایش یافته، این امر چالشهایی را در زندگی زناشویی ایجاد کرده است.
ارتباط زوجین با جنس مخالف اگر خارج از چهارچوب مشخص و بدون درنظر گرفتن حریمهای اخلاقی و عاطفی صورت گیرد، میتواند تبعات گستردهای در سطوح فردی، خانوادگی و اجتماعی به همراه داشته باشد. این نوع ارتباطات در بسیاری از موارد موجب کاهش اعتماد میان زوجین، بروز سوء ظن، تضعیف بنیان عاطفی خانواده و درنهایت فروپاشی روابط زناشویی میشود. افزونبر آن، چنین روابطی ممکن است زمینهساز خیانت، طلاق عاطفی و حتی جدایی رسمی شود.
بررسی علمی، روانشناختی و اجتماعی تبعات این نوع ارتباطات، از اهمیت زیادی برخوردار است تا بتوان با آگاهیبخشی، آموزش مهارتهای ارتباطی و تقویت بنیان خانواده، از آسیبهای احتمالی پیشگیری کرد.
در این راستا خبرنگار روزنامه سپهرغرب با سیدمجتبی حورائی، روانشناس خانواده و مدرس در حوزه مهارتهای ارتباطی و توسعه فردی با سابقه 32 ساله، گفتوگویی داشته است که در ادامه آن را در قالب متن میخوانید:
* از دیدگاه روانشناختی شکلگیری و تداوم ارتباطهای عاطفی یا پنهانی و خارج از چهارچوب زوجیت، چه تأثیراتی بر سلامت روان فرد و ثبات شخصیتی دارد؟
قطعاً چنین تجربهای، یک ضربه عاطفی بسیار شدید و آسیبزا برای هریک از شرکای زندگی مشترک محسوب میشود. زمانی که دو نفر در چهارچوب یک پیمان برای زندگی مشترک قرار میگیرند، اساسیترین شاخصههای آن رابطه، اعتماد، تعهد و وفاداری هستند؛ در جایی که همزمان با فردی دیگر نیز یک ارتباط عاطفی موازی و پنهانی برقرار میشود، طبیعی است که پس از آشکار شدن موضوع، نخستین احساس ایجادشده در طرف مقابل زندگی، این است که همسرم قابل اعتماد، متعهد و وفادار، نیست.
این مسئله یک آسیب روانی عمیق و گاه جبرانناپذیر به همراه دارد؛ حتی در شرایطی که آن رابطه خارج از چهارچوب پایان یابد، ممکن است یکی از زوجین قادر به فراموشیاش نباشد و این تجربه برای سالها به رابطه اصلی لطمه میزند و مانع شکلگیری یک ارتباط سالم و متعادل میشود.
* ارتباطهای پنهانی با جنس مخالف زمانی که فرد متأهل است، چه آسیبهایی به اعتماد و احساس امنیت بین زوجین وارد میکند و بازسازی این اعتماد تا چه میزان ممکن است؟
زمانی که رابطهای بر پایه اعتماد بنا میشود، معمولاً افراد تمایلی به تجسس یا سوء ظن ندارند و با حُسن نیت، به شریک زندگی خود اعتماد میکنند؛ اما در جایی که ناگهان متوجه یک ارتباط پنهانی میشوند، احساس میکنند تمام ماهها و سالهایی که با حُسن نیت اعتماد کردهاند، کارشان اشتباه بوده است. اینجا، اعتماد بهشدت از بین میرود و بازسازی آن بسیار دشوار است.
حتی اگر فرد خاطی در ادامه ابراز پشیمانی و اعلام کند که آن رابطه اشتباه بوده و به پایان رسیده است، معمولاً طرف مقابل قادر نیست بار دیگر بهراحتی به همسر خود اعتماد کند؛ او ممکن است با خود بگوید: «از آنجا که قبلاً پنهانکاری کرده یا دروغ گفته است، ممکن است بازهم این کار را بکند» بنابراین، بازسازی اعتماد، گرچه غیر ممکن نیست، اما بسیار دشوار و زمانبر است.
* در جامعهای با ساختار فرهنگی سنتی و مذهبی، گسترش این نوع روابط چه تبعات اجتماعی و خانوادگی برای نسل بعدی و بنیان خانواده دارد؟
در این زمینه گزارشهای متعددی وجود دارد؛ برای مثال زمانی که فرد متوجه میشود یکی از بستگان یا دوستانش دچار بیمهری یا خیانت شده است، این موضوع میتواند باعث بروز نگرانی و واهمه در او شود؛ بهویژه اگر فردی مجرد باشد و در آستانه ازدواج قرار داشته باشد، ممکن است از ترس وقوع چنین اتفاقی، از ازدواج کردن منصرف شود و یا اگر ازدواج کند، این کار را با نوعی سوء ظن و بدبینی انجام دهد.
درواقع بهجای اینکه رابطه بر پایه اعتماد، خوشبینی و حُسن نیت شکل گیرد، از همان ابتدا با ترس، شک و نگرانی همراه میشود. این وضعیت میتواند به دو نتیجه منجر شود: یا اساساً ازدواج در جامعه کمرنگ شود و یا اگر شکل بگیرد، از همان آغاز فاقد پایههای اعتماد است و با احساس ناامنی، تردید و کنترلگری همراه میشود؛ چنین شرایطی نهتنها بنیان خانواده را سست میکند، بلکه تبعات آن به نسلهای بعدی نیز منتقل خواهد شد.
* چه نشانههایی ممکن است هشدارهای اولیه برای ورود یکی از زوجین به چنین رابطههایی باشند و چه اقداماتی برای پیشگیری یا مداخله بهموقع پیشنهاد میکنید؟
نخستین اقدام این است که فرد به خود مراجعه کند؛ یعنی پیش از آنکه بگوید چرا شریک زندگی من بیمهری کرده و وارد ارتباط دیگری شده است، بررسی کند که خود در این ماجرا چه نقشی داشته است؟ گاهی اوقات بیتوجهی به نیازهای عاطفی و غریزی طرف مقابل، میتواند خطر بروز بیمهری و خیانت را افزایش دهد؛ بنابراین نباید صرفاً تصور کنیم که طرف مقابل فردی بدذات بوده است، بلکه باید بررسی کنیم که آیا خود ما به نیازهای او توجه داشتهایم یا خیر؟
زمانی که فرد بهطور ناخواسته شرایطی را ایجاد میکند که نیازهای همسرش در درون رابطه تأمین نمیشود، زمینهای فراهم میآید تا برآوردن آن نیازها در جای دیگری جستوجو شود؛ بنابراین برای پیشگیری از چنین اتفاقاتی، نخستین گام این است که خود را ارزیابی کنیم. اگر فردی بدخلق، تندخو و پرخاشگر هستیم، همین موضوع میتواند همسر را نسبت به کوچکترین نشانه محبت و عاطفه از سوی دیگران، حساس و جذب آن کند.
پس پیشگیری اولیه این است که روی رفتار، اخلاق، احترام و محبت خود کار کنیم؛ بررسی کنیم که آیا رابطه ما استاندارد است؟ آیا نیازهای طرف مقابل را پاسخ میدهیم؟ آیا ما تأمینکننده آرامش او هستیم یا منبع اضطراب و استرسش شدهایم؟ اگر پاسخ منفی است، اینها میتوانند نشانههایی باشند مبنی بر اینکه احتمال بروز خیانت و بیمهری افزایش یافته است.
گاهی اوقات نیز این اتفاق ناشی از ضعفهای شخصیتی یا ایمانی فرد یا همسرش است. برای مثال امکان دارد فردی لذتمحور بوده و یا ضعفهای اعتقادی داشته باشد؛ بنابراین ضمن تلاش برای بهسازی شخصیت خود، با تقویت بنیه معنوی و اعتقادی نیز میتوان از بروز چنین اتفاقاتی جلوگیری کرد.
همچنین برخی از روابطی که در ظاهر بیضرر به نظر میرسند، در عمل ممکن است زمینهساز یک رابطه ناسالم باشند؛ برای نمونه روابطی که در آنها صمیمیت بیش از حد شده است و یا روابط کاری که کنترلشده نیستند. ممکن است دو همکار سالها کنار هم کار کرده باشند، اما این موضوع دلیل نمیشود که به خود اجازه دهند ارتباطشان فراتر از عرف و چهارچوبهای حرفهای بشود؛ برای مثال نباید همدیگر را با نام کوچک صدا بزنند و یا گفتوگوهایشان رنگوبوی عاطفی پیدا کند.
بنابراین در روابط کاری، دوستانه و خانوادگی با جنس مخالف، باید حد و مرز مشخصی رعایت شود؛ این روابط باید کنترلشده، در حد اعتدال و کاملاً در چهارچوبهای مشخص و محترمانه باشند؛ در غیر این صورت میتواند زمینهساز وابستگی عاطفی و شکلگیری روابط ناصحیح شود.
* با توجه به تغییرات سبک زندگی و حضور پُررنگ فضای مجازی در جامعه امروزی، چگونه میتوان مرزهای سالم ارتباطی را برای زوجین تعریف وتبیین کرد تا هم آزادی فردی حفظ شود وهم تعهد زناشویی خدشهدار نشود؟
در این زمینه مسئله اصلی، مدیریت و کنترل است؛ همانطور که در انتخاب غذا دقت داریم که به هر رستورانی نرویم، هر ماده غذایی را مصرف نکنیم و بررسی میکنیم که مواد خوراکی تاریخ انقضا دارند یا خیر، سالم هستند یا فاسد، باید در استفاده از فضای مجازی نیز این دقت لحاظ شود.
فضای مجازی به ما اطلاعات و محتواهای متعددی ارائه میدهد؛ بنابراین باید مراقب باشیم که در چه صفحاتی حضور داریم، چه کسانی را دنبال میکنیم، در چه کانالها و گروههایی عضو هستیم و از چه منابعی تغذیه فکری و ذهنی میشویم. این موارد بهطور مستقیم بر نگرش، ارزشها و حتی رفتار ما اثر میگذارند.
برای مثال تجربه نشان داده است در خانوادههایی که علاقهمند به تماشای سریالهای ترکی هستند (که تعداد آنها هم کم نیست) احتمال بروز بیمهری و خیانت بیشتر است؛ حتی اگر بگویند ما مراقب هستیم یا ما فرق میکنیم، این فیلمها ناخواسته و تدریجی، اثر خود را میگذارند. فضای مجازی نیز دقیقاً همینگونه است؛ اگر از آن کنترلنشده استفاده شود، میتواند مرزهای عاطفی و اخلاقی بین زوجین را از بین ببرد.
بنابراین باید برای حضور در فضای مجازی نیز همانند سایر جنبههای زندگی، چهارچوب و مرز تعریف کرد؛ مشخص شود که چه نوع ارتباطاتی مجاز و محترمانه هستند و چه نوع ارتباطاتی میتوانند آسیبزا باشند. همچنین لازم است که زوجین درباره این مرزها با یکدیگر گفتوگو کنند و به توافق مشترک برسند تا از سوء تفاهمها و رفتارهای ناخواسته جلوگیری شود.
ما باید به خوراک فکر و ذهن خود حساس باشیم. خوراک فکری ما از طریق چشمها و گوشهایمان جذب میشوند؛ یعنی آنچه میبینیم، آنچه میشنویم و محتواهایی که دنبال میکنیم. نباید هر صفحهای را دنبال کنیم، نباید وارد هر فضای مجازی شویم و بدون مرز و چهارچوب در معرض هر نوع محتوایی قرار بگیریم.
* با توجه به سبقه درخشان شما در حوزه خانواده، چه توصیهای برای گرمتر شدن روابط زوجین و کاهش گرایش به سمت روابط ناسالم دارید؟
در کلام آخر باید به این اصل اشاره کرد که پایه و اساس روابط سالم در زندگی زناشویی، یادگیری مهارتهای ارتباطی است. اگر من بهعنوان یکی از زوجین، مهارتهای ارتباطی را بهدرستی بیاموزم و بهکار بگیرم، طبیعتاً فضای زندگی مشترکم به سمت صمیمیت، گرمی و ثبات پیش خواهد رفت و احتمال بروز تنشها و لغزشها، بهمراتب کاهش مییابد؛ اما زمانی که این مهارتها را بلد نباشم، در ارتباطات روزمره دچار چالش و بهجای گفتوگوی مؤثر، وارد بحث و جدل میشوم، تحقیر و سرزنش میکنم، بیمهری و بیتوجهی نشان میدهم و نسبت به نیازهای عاطفی و روانی همسرم ناآگاه هستم. در چنین شرایطی که فضای زندگی متشنج و ناپایدار میشود، احتمال لغزش یا کشیده شدن به سمت یک رابطه ناسالم نیز افزایش مییابد.
بنابراین فراتر از هر توصیه دیگری، یادگیری و بهکارگیری مهارتهای ارتباطی در زندگی مشترک، تضمینکننده یک رابطه گرم، امن و پایدار است؛ رابطهای که در آن زوجین احساس رضایت، محبت و حمایت متقابل دارند و عملاً نیاز به روابط جایگزین از بین میرود.
ارسال
نظر
*شرایط و مقررات*
کلمه امنیتی را بصورت حروف فارسی وارد
نمایید
بعنوان مثال : پایتخت ارمنستان ؟ ایروان
لطفا از نوشتن نظرات خود به صورت حروف لاتین
(فینگیلیش) خودداری نمايید.
توصیه می شود به جای ارسال نظرات مشابه با نظرات منتشر
شده، از مثبت یا منفی استفاده فرمایید.
با توجه به آن که امکان موافقت یا مخالفت با محتوای
نظرات وجود دارد، معمولا نظراتی که محتوای مشابهی دارند، انتشار نمی یابد.