«خیام» میراث ایرانیان و تمام انسانهای حقیقتجو
نصرالله پورجوادی با اشاره به اینکه در کتاب کریستین که درباره خیام نوشته است مطلبی از مرحوم مجتبی مینوی وجود دارد که آقای فریدون بدرهای آن را در ابتدای کتاب آورده است، ابراز کرد: به نظر من مطلب فوقالعاده مهمی است که چند جمله از آن را برایتان میخوانم «خیام تنها سخنسرای ایرانی است که همه دنیا او را متعلق به نوع بشر و غیر مخصوص به ملت و مملکت معین میدانند و در زمره شعرای درجه اول بهشمار میآورند؛ ایران باید به خود ببالد که در آغوش خویش چنین گویندهای پرورده که مایه سرافرازی و بلندآوازی جاودانی او گردیده است».
وی با بیان اینکه وقتی این مطلب را خواندم یاد خاطرهای از دوران دانشجوییام افتادم، تشریح کرد: سال اول دانشجوییام در دانشگاه تگزاس دالاس بود و درسی سهواحدی با عنوان «ادبیات جهان» داشتیم؛ قرار بود هر دانشجو درباره یکی از بزرگان ادبیات جهان تحقیق کند؛ از انگلستان شکسپیر، از ایتالیا دانته با کمدی الهی، از یونان هومر با ایلیاد و ادیسه و از ایران، خیام! آن روز اهمیت جهانی خیام را بیشازپیش فهمیدم.
این فلسفهدان با اشاره به اینکه خیام نهتنها شاعری بزرگ بلکه فیلسوفی ژرفاندیش بوده که پرسشهای بنیادین بشر را در قالب رباعیاتش بیان کرده است، اذعان کرد: او به زندگی، مرگ، معنا و بیمعنایی میاندیشیده و این تفکرات، مرزهای جغرافیا و زمان را درنوردیده است. همانطور که مینوی اشاره کرد، خیام تنها به ایران تعلق ندارد؛ او میراث مشترک تمام انسانهایی است که در جستوجوی حقیقت هستند.
این نویسنده با بیان اینکه شاید همین جهانشمولی افکار خیام باشد که او را در کنار شکسپیر، دانته و هومر قرار داده است، اظهار کرد: ایران میتواند به داشتن چنین اندیشمندی ببالد، اما در نهایت، خیام از آنِ همهٔ انسانها است؛ از آنِ هر کسی که در شبهای تردید، به ستارههای رباعیاتش خیره شده و پاسخی برای پرسشهای بیپایان خود جسته است.
* تحلیل فلسفی و عرفانی رباعیات خیام و جایگاه آن در ادبیات قرن پنجم
نویسنده کتاب باباطاهر با اشاره به اینکه هیچ تردیدی وجود ندارد که اشعار خیام جنبههای فلسفی عمیقی دارند، ابراز کرد: هرچند برخی ممکن است این رباعیات را عرفانی یا صوفیانه تفسیر کنند، اما به هر حال، بار فلسفی آنها بسیار بیشتر است. پیش از پرداختن به رباعیات خیام، لازم است نگاهی به جایگاه او در بستر ادبی و فرهنگی قرن پنجم بیندازیم.
این عرفانپژوه با بیان اینکه در آن دوران «رباعی» قالب شعری رایجی بوده است و بسیاری از افراد اعم از شاعران معروف و غیر شاعران دستی بر آتش سرودن در این قالب داشتهاند، گفت: ازجمله این افراد میتوان به احمد غزالی اشاره کرد که رباعیات متعددی از او بهجا مانده است؛ یکی از مشهورترین رباعیات او که مضامینی عرفانی دارد، چنین است: «تا جام جهاننمای در دست منست/ از روی خرد، چرخ برین پست منست/ تا کعبه نیست، قبله هست من است/ هشیارترین خلق جهان، مست منست».
پورجوادی با اشاره به اینکه غزالی در ادامه گفته که من این شعر را در روزگار جوانی سرودهام و از آن تبری جسته است، افزود: چراکه «من» در کانون توجه بوده است.
نویسنده کتاب «عینالقضات و استادان او» با بیان اینکه قالب رباعی در آثار بسیاری از شاعران آن دوره دیده میشود، عنوان کرد: برای مثال میتوان به نامههای عینالقضات اشاره کرد که این عارف، نخستین نویسنده فارسیزبان همدان است؛ (همانطور که روزبهان بقلی در شیراز نخستین نویسنده فارسیزبان بوده). یک رباعی از عینالقضات که خودم آن را دوست دارم، برای شما میخوانم «دوش آن بت من، دست در آغوشم کرد/ بگرفت مرا و حلقه در گوشم کرد/ گفتم صنما ز عشق تو بخروشم/ لب بر لب من نهاد و خاموشم کرد».
وی با اشاره به اینکه باید توجه داشت که فلسفی بودن اندیشههای خیام را نمیتوان صرفاً با معیارهای مکاتب رسمی فلسفی سنجید، مطرح کرد: یکی از محورهای اصلی تفکر خیام را میتوان «انسان» دانست که در چارچوبی شبیه به «ایدهآلیسم فلسفی» قابل بررسی است؛ در این نگاه، شناخت و ادراک انسانی معیار سنجش همهچیز قرار میگیرد که این مفهوم در عباراتی مانند «عقل انسانی محور جهانشناسی است»، بازتاب یافته است.
بنیانگذار مرکز نشر دانشگاهی با بیان اینکه در رباعیات خیام بهویژه در بیتهایی که به گذرا بودن عمر و ناپایداری جهان اشاره دارد این اندیشه بهروشنی دیده میشود، به این بیت «چون نیست مقام ما در این دهر مقیم/ پس بی میو معشوق خطائیست عظیم/ تا کِی ز قدیم و محدث امیدم و بیم/ چون من رفتم جهان چه محدث چه قدیم» اشاره کرد و گفت: به این معنی که جهان فانی است و عمر آدمی گذرا؛ پس باید از فرصتها بهره برد. این گزاره در حکم مقدمهای است بر این اصل فلسفی که همهچیز درحال تغییر و زوال است و هیچچیز در این جهان پایدار نمیماند، پس باید از وقت و مهلت زندگی خود استفاده کرد. از نگاه خیام، مجادلات فلسفی درباره قدمت یا حدوث جهان، بحثهایی بیحاصل هستند؛ زیرا اگر انسان و قدرت ادراک او نباشد، اساساً چنین پرسشهایی موضوعیت نخواهند داشت.
پورجوادی با اشاره به اینکه درواقع محور اصلی اندیشه او بر ناپایداری هستی استوار است و دلیل این امر آن بوده که جهان همواره درحال تحول است، اظهار کرد: جمله معروف «این نیز بگذرد...» بازتابی از همین نگرش به جهانِ گذرا و متغیر است؛ البته نقطه مقابل جهان گذرا در فلسفه ایرانی، جهان ثابت بوده و بهواقع توضیح مفهوم با متضاد آن است.
این فلسفهدان اذعان کرد: به بیان دیگر وقتی میگوییم این جهان درحال گذر است، در مقابل آن باید جهانی ثابت وجود داشته باشد تا این گذرا بودن معنا پیدا کند؛ این همان مفهومی است که در فلسفه ایرانی بهعنوان «هستی پایدار» (مینو) در مقابل «جهان متغیر» (گیتی) مطرح میشود.
وی با بیان اینکه در مقابل این دنیای گذرا جهان مینوی یا روحانی قرار دارد که همه چیز در آن ثابت و پایدار است و این تقابل دوگانه ذهن شاعر و فیلسوفی مانند خیام را به خود مشغول کرده است، گفت: به این ابیات شعر خیام توجه کنید «در دایرهای که آمد و رفتن ماست/ او را نه بدایت نه نهایت پیداست/ کس مینزند دمی در این معنی راست/ کاین آمدن از کجا و رفتن به کجاست»! این ابیات نشان میدهند که خیام به دنبال پاسخ به پرسشهای جهانشناختی عمیقی بوده است. نویسنده کتاب «باباطاهر» با بیان اینکه خیام برخلاف متکلمان اسلامی نمیخواهد مسئله حدوث یا قدمت جهان را حل کند، افزود: او نمیخواهد به این پرسش پاسخ دهد که جهان حادث است یا قدیم، بلکه میخواهد از این مسئله فراتر رود و به درکی فلسفی از جهان دست یابد؛ او با تأکید بر گذرا بودن و حرکت دائمی در جهان، بهنوعی از این بحثهای متکلمانه عبور میکند.
وی با اشاره به اینکه در تحلیل حرکت در جهان از دیدگاه خیام باید به این نکته ظریف توجه کرد که او حرکت در جهان را دورانی میداند و نه خطی، ابراز کرد: وقتی میگوید «در دایرهای که آمدن و رفتن ماست/ او را نه بدایت نه نهایت پیداست/ کس مینزند دمی در این معنی راست/ کاین آمدن از کجا و رفتن به کجاست»! به این معنا است که این جهان آغازی ندارد (ازلی است) و پایانی نخواهد داشت (ابدی است)؛ بنابراین حرکتی که در این جهان وجود دارد، دورانی و چرخشی است. این نگاه کاملاً با فیزیک جدید و نظریههای علمی مدرن درباره چرخههای کیهانی، همخوانی دارد.
پورجوادی با بیان اینکه در چنین جهانی که همهچیز درحال گذر است و هیچچیز پایدار نیست خیام به این نتیجه میرسد که «جای ماندن نیست»، خاطرنشان کرد: خیام معتقد است انسان باید از لحظات خود به بهترین شکل استفاده کند؛ این همان پیام اخلاقی- فلسفی است که در پس بسیاری از رباعیات خیام نهفته و او را از بسیاری فیلسوفان و عارفان همعصر خود، متمایز میکند. وی با اشاره به اینکه خیام در رباعیاتش بارها بر اهمیت «وقت» و «حال» تأکید میکند، عنوان کرد: به این بیت توجه کنید «دوزخ شَرَری ز رنجِ بیهودهٔ ماست/ فردوس دمی زِ وقتِ آسودهٔ ماست»؛ یعنی رنج کشیدن برای آیندهای نامعلوم (فردوس)، بیهوده بوده، چراکه تنها «دمی وقت آسوده»، ارزشمند است.
این فلسفهدان با بیان اینکه یکی از مهمترین اندیشهها در فلسفه ایرانی موضوع وقت یا حال است که کلمهای قرانی بوده و چیزی است که با نام مهلت به شیطان داده شده، اذعان کرد: متفکران ایرانی مفاهیم فلسفی را از فارسی میانه (پهلوی) به عربی و سپس به فارسی دری منتقل میکردند؛ «وقت» هم یکی از این مفاهیم کلیدی بوده که بار معنایی خاصی یافته است.
این نویسنده با اشاره به اینکه گذشته و آینده موهوم هستند و تنها «حال» یا «وقت» واقعی است که دائماً در جریان بوده (مشابه مفهوم حال دائم در عرفان یا Eternal Now در فلسفه غرب)، با ذکر ابیات «از دی که گذشت هیچ از او یاد مکن/ فردا که نیامدهست فریاد مکن/ بر نامده و گذشته بنیاد مکن/ حالی خوش باش و عمر بر باد مکن» یا «خوش باش که پختهاند سودای تو دی/ فارغ شدهاند از تمنای تو دی/ قصه چه کنم که به تقاضای تو دی/ دادند قرار کار فردای تو دی» از خیام، گفت: این ابیات میگویند تقدیر نوشته و همهچیز از پیش تعیین شده است؛ این موارد مضامینی هستند که عطار نیز به آنها اشاره کرده است.
نویسنده کتاب «باباطاهر» بیان کرد: ارتباط پذیرش تقدیر با نشاط این است که اگر بپذیریم همهچیز مقدر بوده، پس کاری نمیتوان کرد؛ فقط میتوان از رزق معنوی خود که همان وقت است، بهره برد و در لحظه شاد بود.
پورجوادی در پایان سخنانش با اشاره به اینکه فرق اندیشه صوفیه با خیام در این است که صوفیه همچون احمد غزالی میگویند وقت میتواند غم یا شادی، وصال یا فراق، بسط یا قبض باشد که هرآنکه ابن وقت و فرزند وقت خود باشد باید آنها را بپذیرد و بهاصطلاح هرچه در پیمانه او ریختند را بنوشد، گفت: اما در اندیشه خیام که ترکیبی از فلسفه ایرانی، عرفان اسلامی و نگاه جهانشناختی منحصربهفرد او بوده، وقت فقط شادی است و باید در آن خوش بود؛ با می، نی و معشوق!