خوب خواندن؛ شرط نویسندگی
جریان داستان کوتاه ایران ، گذشته غنیتری دارد
سپهرغرب، گروه کافه کتاب: نویسنده مجموعه داستان «گریز» با اشاره به وضعیت جریان داستان کوتاه ایران، گفت: امروزه حد آن را متوسط و گذشتهاش را غنیتر میبینم و این موضوع برای افق آینده داستان کوتاه نگران کننده است.
کتاب مجموعه داستان کوتاه «گریز» به قلم محدثه میرحسینی و توسط انتشارات «شرق خیال» منتشر شد. این مجموعه شامل 14 داستان کوتاه است که با عناوینی همچون خرده فروشی، چراغها را روشن بگذار، عقب نشینی، بن بست، آسفالت سرد خیابان، مهربان نبود، آسانسور، دیگری، نینوا، سنگی بر آب میاندازم، گریز، واسازی یک جنایت، دلبر و قصر قند، روانه بازار نشر شده است.
داستانهای کتاب «گریز» در ژانرها و فضاهای فرمی و مفهومی متنوعی شکل گرفته است که از این بابت میتواند طیف متنوعی از خوانندگان را به سوی خود جلب کند. مضامین و تمهایی همچون سرگشتگی، عشق، تنهایی، گریز، فقدان، غربت، هویت انسان و جستجوگری در مسیر خودآگاهی، از جمله مفاهیم معنایی داستانهای کتاب گریز است. محدثه میرحسینی متولد سال 1370 فارغالتحصیل رشته باستانشناسی و هنر آموخته رشته هنرهای تجسمی است.
وی هنر آموز رشته سینما و ادبیات است و مطالعه و پژوهش دراین حوزه را سالهاست دنبال میکند. او نگارش داستان کوتاه را از سال 1400 آغاز کرده و مجموعه داستانهای کتاب «گریز» را که گزیدهای از کارهای اوست در طول دو سال اخیر به انجام رسانده است. با او درباره کتاب «گریز»، صبغه و سابقه و عقبه فکری و قلمی و داستانیاش، افق ادبیات ایران در گذشته و امروز و فردا و موضوعاتی دیگر صحبت کردهایم.
کتاب گریز اولین مجموعه داستان کوتاه منتشر شده شماست. چرا مدیوم داستان کوتاه را برای خلق جهان فکری خود انتخاب کردید و چه تاثیر و تأثراتی در این انتخاب و در طول نگارش آثار، تجربه نمودید؟
در نظرم داستان کوتاه بهترین مدیوم از انواع ادبی است. به علاوه نخسین پیوندهای متصل و متمادی من با جهان ادبیات ازطریق دانستان کوتاه شکل گرفته و جریان دارد. شاید این داستانکها، کاملترین نمونه ادبیات باشد.
داستانهای کتاب شما طیف متنوعی از سبکها و مضامین را در برمیگیرد. آیا این انتخابی از پیش تعیین شده بود یا نه و نکته دیگر اینکه بنظر شما کدام عنصر به عنوان نخ تسبیح مفهومی میتواند حلقه وصل تمام داستانهای این مجموعه باشد؟
مواقع نادری ممکن است پیش بیاید که با پیش فرض یا موضوع از قبل تعیین شدهای شروع به نوشتن کنم. بنابراین پاسخ شما خیراست. هستی (بودن-وجود)؛ «هستیِ» چیزی ورای تمام نبودنها، نیستیها، ندیدنها و نداشتنها که همواره بسیط و متراکم است و بعد از اتمام مجموعه که علی القاعده باید در من تمام میشد، هنوز مرا رها نکرده است.
به نظر خودتان جهان فکری و قلمی شما در کتاب «گریز» بیشتر از کدام سبکها و نویسندههای محبوب و مهمی که بر شما تأثیرگذار بوده اند، تأثیر پذیرفته است؟
نمیتوانم از این منظر، از کارخودم ارزیابی داشته باشم. تاثیرِ نویسندهها در من منکسر میشود و با خصلتهای فکری و خلق و خوهای شخصیام ممتزج شده و نتیجه، خروجیِ کارهای من است. نهایتاً داستانِ پرداخته شده متعلق به من است و از من نشات گرفته است. نمیتوانم میزان تاثیرگذاریها را رصد و یا منفک کنم. اگرسوال تان راتغییر دهید، شاید بتوانم بهتر پاسخ دهم.
داستانهای شما در کتاب «گریز» در شکلهای مختلفی، مفهوم سرگشتگی، غربت، عشق و بهخصوص تنهایی را به تصویر میکشد. چه زمینه و بستری باعث پررنگ شدن این مفاهیم در داستانها شد؟
اگر برداشت شما این است که داستانها این مضامین را به تصویر میکشند، پس شک نکنید که از سرگشتگی، غربت، عشق و بهخصوص تنهایی منتشر و مستتر در لایههای وجودی من سرچشمه گرفتهاند و غنای معانیِ ملهم از آن، ریشه در طرز تفکر و تجربه زیسته شخصیام خواهد داشت.
یکی از وجوه بارز کتاب گریز قوت و توانمندی نویسنده در غنای دایره واژگان و مهارتش در استخدام کلمات است که به نحو مشهودی در داستانها قابل مشاهده است. چگونه توانستید به این دستاورد برسید و به نظر شما چه عناصری در توفیق نویسنده در این حوزه، مهم و تعیین کننده است؟
خواندن. بخش اعظمی از زندگیام تابهحال صرف مطالعه شده است. اگر شما خوب نخوانید، هرگز نمیتوانید متوسط یا حتی بد بنویسد. بهقول استیفن کینگ: اگر عادت ندارید بخوانید، خواهش میکنم هرگز ننویسد!
جایگاه و میزان موفقیت جریان داستان کوتاه امروز ایران را در فضای ادبی و جامعه کتابخوان و به طور کلی در مسیر حرکت فرهنگی و هنری کشور چطور ارزیابی میکنید؟
امروزه حد آن را متوسط میبینم و گذشتهاش را غنیتر و این برای افق آیندهاش نگران کننده است. کاش قبل از یادگیری خیلی ازچیزها، به ما خواندن و چگونه خواندن و چه خواندن را میآموختند.
نقدهای فکری و اجتماعیای که در برخی از داستانهای کتاب از جمله داستان «مهربان نبود» البته به شیوه زیرپوستی و کاملاً رندانهای صورت گرفته، به کتاب شما وجهی از آسیب شناسی اجتماعی و فرهنگی هم داده است. میزان اهمیت و تأثیرگزاری داستان کوتاه را در این خصوص چطور ارزیابی میکنید؟
پیش از این گفتم که در نظرم داستان کوتاه، کاملترین نوع ادبی است. میتواند به قدر گزارش یا رمان، کامل باشد و جزییات و حسوحال و مفهوم را برساند، درحالی که میتواند همزمان مانند یک مقاله یا توصیف یا شرح حال کوتاه باشد و مطالعهاش زمان زیادی نبرد و این دو و سایر مزیتهای دیگرش، همزمان و توامان قدرت تاثیرگذاری زیادی را خواهندداشت. بنابراین، اگر نویسندهای بخواهد کامل و کوتاه -بشرط اینکه مختصات و ملزومات داستان کوتاه را حداقل بطور متوسط بداند- مفهومش رابرساند، چه مدیومی بهتر از داستانِ کوتاه؟
آنگونه که در پیشگفتار کتاب آمده، شما با یک پشتوانه هنری در رشتههایی همچون باستانشناسی، نقاشی و سینما وارد حوزه ادبیات داستانی شدهاید. بهنظر شما این پشتوانه و عقبه فکری و تخصصی تا چه حد و چگونه میتواند به غنای یک اثر ادبی کمک کند؟
قدری جابه جا گفتید! از بچگی نقاشی کردهام و در هنرستان و دانشگاه تا مقطع فوق دیپلم آن را ادامه دادهام. در دوره کارشناسیام بدلیل علاقه فراوانم به تاریخ هنر، باستان شناسی را انتخاب کردم که تا حد زیادی علاقهام نسبت به آن ارضا شد و در ادامه دقیقاً نمیدانم از کی بصورت حرفهای وارد رشته سینما شدم و دیدم نه فقط درباره سینما، که دارم در مورد ماجراها مینویسم.
میگویند داستانهای من تصویری است، میزانس پایداری دارد، رنگها و جزئیات ملهم از فضاها پررنگاند و توالی سکانسها با دقت چیده شده است. -مشروط بر اینکه نظر دیگران درست باشد- همین مانند نقاش، پرداختن به رنگ و فرمها و نقش زدن و مانند سینماگر مونتاژ کردن توالی رویدادها، شاید نتیجه عقبهام در نقاشی وسینما باشد. همیشه تلاشم بر این بوده که خوب ببینم و اگر در این امر موفق شده باشم، بهنظر شما این به غنای اثر ادبی نمیافزاید؟
مخاطب هدف شما بیشتر چه طیف و گروه اجتماعی هستند و آیا اساساً مخاطب هدف خاصی مد نظر داشته اید یا خیر؟
واقعیتش نه. گرچه پرسش شما نسبت به گروه هدف، قدری گنگ و کلی است اما هرگز بهدنبال نشانه گرفتن برای گروه هدفی نبودهام. در کل حس قلبیام نسبت به نتیجه کار این است که ممکن است داستانهای «گریز»، قدری دشوارخوان یا خاصخوان یاهر چه میشود اسمش را گذاشت باشند و این تنها در ذهن هر مخاطب خوانندهای شکل میگیرد و هر قشری، جنسی، سنی را ممکن است پوشش دهد.
یکی از ارزش افزودههای کتاب «گریز»، استعداد داستانها برای تبدیل شدن به فیلمنامه و نمایشنامه است و تعداد دیگری از کارها، کاملاً قابلیت تبدیل شدن به فیلمنامه را دارند. آیا این رویکردی از پیش طراحی شده بود و یا نتیجه طبیعی و ناخودآگاه این آثار؟
خیر. شاید سینمایی یا نمایشی نوشتن، نتیجه عقبه مطالعه و دیدن و تحلیلهای سینماییِ من بوده و ابداً قصد و عمدی چه پیش از شروع کارها، چه درحین نگارش آنها برای نتیجهای غیر از «ادبیات» نداشتهام.
امروز و آینده ادبیات داستانی ایران را در یک افق کوتاه، نیمه و بلند مدت چگونه میبینید و چه نقاط قوت و ضعفی را برایش قابل تصور میدانید؟
پاسخ به این سوال قدری پیچیده است. افق ادبیات در جامعه و زمان حاضر آمیزهای از دشواریها و التقاطها را پیش رو مینهد. کششهای غیر قابل ارضا، زود هنگام و همهههای مدرن، اخته شدن تفکر در زمان و مکان نامناسبی که جامعه ایران باشد و… و پس از آن انحطاط زود هنگامش به واسطه گرایشهای پستمدرن، شرایط را خاص کرده است. خاصیتی که بخش وسیعی از آن در واقع تهی از چیزی است که واقعاً ادبیات است و از این وضعیت، آنچه به ذهن من میآید ممکن است کاملاً شفاف و واقعی نباشد.
ارتجاع بی حدوحصر و التقاط گریز ناپذیر و عصیانگر پدیده پست مدرن، چونان هیولایی زمان را بلعیده و در این میان، ادبیات هم خرد و تکه تکه شده، التقاط پذیرفته، پسرفت کرده، مرتجع شده یا که پیش تاخته، شکل نو درانداخته، شکلبهشکل شده و رنگ و رو و فرم باخته، سر و هیبت جدید ساخته، تجدید فراش کرده و یا تلفیقی از کهنه و نو را ساخته است و فقط بخشی از آن به صورت ناب ادبیات میماند، که مورد ذائقه و طبع ذهن واپسگرایِ تجددطلبِ مخاطب زمان پست مدرن باشد تا اولاً پس زده نشود و ثانیاً ازحقیقت دور نیفتد.
شخصاً ترجیح میدهم نویسنده در دوره کنونی، داستانی را در فرم و محتوا کلاسیک بنویسد و کلاسیک بپرورد و در انتها داستان، همه آنچه باشد که از ادبیات انتظار داریم، تا اینکه نویسندهای به گریبانِ پست مدرن و مدرن چنگ بزند و فرم و محتوا را پست مدرن بسازد و بپردازد و نهایتاً آنچه از کار حاصل میشود، از ادبیات دور بیفتد. مگر نه اینکه دوره پست مدرن، حاوی التقاط و واپسگرایی است. مگر در پسِ این ادبیات اکنون پست مدرن شده، مدرن و کلاسیکها نبودند، چه اشکالی دارد نویسندهای بنویسد، ادبیات هم بنویسد و اما کلاسیک؟ امروز که زمانه التقاط است، پذیرفته خواهد شد. اگر فردایی در کار بود و زمان جامه رسوای رنگینِ دیگری از سبک و دوره به خود گرفت، سعی خواهیم کرد مطابق طبع آن بنویسیم تا ذهن مخاطب زمان مورد نظر آن را پس نزند و کهنه نینگارد و یک جامعه، مگر بیش از این از نویسندهاش چه میخواهد؟ حقیقت و ادبیات؛ از این دو تخطی و تحدی نکند. امیدوارم از این دو تخطی نکرده باشم.
شناسه خبر 79174