آموزشهای مدرسه و روابط خانوادگی؛ وقتی یادگیری به خانه میآید
در سالهای اخیر، نقش مدرسه فراتر از آموزش صرف علوم و مهارتهای علمی و دانشگاهی شده است. خانوادهها و روانشناسان بهتدریج دریافتهاند که محیط مدرسه، معلمها و محتوای آموزشی میتوانند تأثیر عمیقی بر روابط خانوادگی کودکان و نوجوانان داشته باشند. از نحوه تعامل کودک با والدین و خواهر و برادر گرفته تا شکلگیری مهارتهای اجتماعی، هیجانی و تصمیمگیری، همه بخشی از دامنه اثرگذاری آموزشهای مدرسه محسوب میشود.
با این حال، تأثیرگذاری مدرسه همیشه مثبت نیست. فشارهای تحصیلی، تکالیف بیش از حد و تضاد میان ارزشهای مدرسه و خانواده میتواند به بروز تعارض، کاهش اعتماد و تنش در روابط خانوادگی منجر شود؛ بنابراین بررسی دقیق این موضوع و ارائه راهکارهایی برای هماهنگی میان مدرسه و خانواده، بیش از پیش اهمیت یافته است.
در این راستا، گفتوگویی با روانشناس کودک و نوجوان انجام شد تا بررسی کنیم مدرسه چگونه میتواند به تقویت روابط خانوادگی کمک کند، چه آموزشهایی بیشترین اثر مثبت را دارند و والدین چگونه میتوانند از آموزشهای مدرسه در خانه بهرهبرداری کنند؟
دکتر داود فتحی، در پاسخ به اینکه آیا مدرسه میتواند بر روابط خانوادگی تأثیر بگذارد؟ گفت: بله؛ البته مشروط به آنکه مدرسه رسالت خود را به نحو احسن انجام دهد.
او توضیح داد: اگر مدرسه بتواند ارزشها، هنجارها و مهارتهای اجتماعی و هیجانی را به دانشآموزان بیاموزد، این مهارتها میتوانند به زندگی خانوادگی منتقل شده و تنشها را کاهش دهند، اما اگر فشار تحصیلی بیش از حد باشد، نتیجه بالعکس است و تعارضها افزایش مییابد.
این متخصص روانشناسی کودک و نوجوان، بر اهمیت برگزاری جلسات آموزش خانواده و انجمن اولیا و مربیان تأکید کرد و گفت: این جلسات میتوانند نقش کلیدی در حل تعارض و افزایش مهارتهای اجتماعی و هیجانی کودک داشته باشند.
فتحی افزود: معلمها و کادر مدرسه نیز بهعنوان الگوهای رفتاری میتوانند تأثیر بسزایی بر شکلگیری هویت و خودپنداره کودک داشته باشند.
وی درباره تفاوت اثرگذاری آموزشهای مدرسه در دورههای مختلف تحصیلی تصریح کرد: در دوره ابتدایی (6 تا 12 سال)، خانواده هنوز مرکز اصلی عاطفه است و آموزشهای مدرسه، خصوصاً مهارتهای پایهای مانند همکاری و رعایت قوانین، بهطور مستقیم وارد خانه میشوند. در دوره متوسطه اول، نوجوانان تمایل بیشتری به استقلال دارند و گروه همسالان اهمیت بیشتری پیدا میکند. در این مرحله، مدرسه میتواند با آموزش مهارتهای زندگی و گفتوگوهای مؤثر، نقش مثبت ایفا کند، اما در دوره متوسطه دوم (15 تا 18 سال)، تمرکز بر هویت تحصیلی و انتخاب مسیر آینده است؛ اگر مهارتهای استقلال و مسئولیتپذیری آموزش داده نشود، خطر سردرگمی و تعارض بیشتر میشود.
این روانشناس کودک و نوجوان در پاسخ به این پرسش که کدام آموزشها بیشترین اثر مثبت را دارند؟ مجموعه آموزشهای مهارت اجتماعی، توانایی حل تعارض و مهارتهای ارتباطی مانند گوش دادن فعال و بیان احساسات را مؤثرترین نوع آموزشها برشمرد.
فتحی ادامه داد: کودک وقتی مهارتهای گفتوگو و حل مسئله را یاد میگیرد، نهتنها روابطش با همکلاسیها بهتر میشود، بلکه مدیریت تعارضهای خواهر و برادری و کاهش تنش در خانواده نیز ممکن میشود.
او همچنین با تأکید بر اینکه آموزشهای علمی، ازجمله ریاضی و علوم، دارای پیامدهای مثبت بر روابط خانوادگی هستند گفت: حل مسئله و تقویت تواناییهای فردی کودک، به شکل غیرمستقیم به روابط خانوادگی کمک میکند.
این روانشناس درباره اثرات منفی فشار تحصیلی و حجم تکالیف اظهار کرد: وقتی تکالیف زیاد و فشار تحصیلی بالا میرود، کودک خسته و مضطرب میشود، والدین مجبور به کنترل و سرزنش میشوند و رابطه عاطفی والد و فرزند دچار تنش میشود. این شرایط بر اعتماد بهنفس کودک نیز اثر منفی دارد و فرصت فعالیتهای مشترک خانوادگی کاهش مییابد.
فتحی با ابراز اینکه تضاد بین محتوای آموزشی مدرسه و ارزشهای خانوادگی میتواند پیامدهای خطرناکی داشته باشد متذکر شد: سردرگمی و تعارض درونی کودک، کاهش اعتماد به والدین یا مدرسه و حتی دوگانگی شخصیتی از پیامدهای مهم است. بهترین راهکار، گفتوگوی فعال، گوش دادن بدون قضاوت و تأکید بر نقاط مشترک میان مدرسه و خانواده است.
به گفته وی، والدین میتوانند آموزشهای مدرسه را در خانه تکمیل کنند؛ آنچه کودک در مدرسه میآموزد باید به تجربهای خانوادگی و لذتبخش تبدیل شود. مهارتهای ارتباطی را از طریق گفتوگو تقویت کنند، بر تلاش به جای نتیجه تأکید و الگوسازی کنند. همکاری میان خانواده و مدرسه، استفاده از جلسات آموزش خانواده و انجمن اولیا و مربیان و ایجاد پنجرههای گفتوگو همواره باید باز باشد.
وی با بیان اینکه معلمان نقش کلیدی در ایجاد ارتباط سازنده میان مدرسه و خانواده دارند توضیح داد: معلم میتواند اطلاعات دقیق از نقاط قوت و ضعف دانشآموز به والدین منتقل کند، حمایت هیجانی مناسبی ارائه دهد و الگوی تعامل محترمانه در خانه ایجاد کند، اما آموزش رسمی معلمان کافی نیست؛ آموزشهای مهارت زندگی باید بهصورت مستمر ارائه شود.
به گفته این متخصص روانشناسی، آموزشهای مدرسه، وقتی با برنامهریزی درست و هماهنگی والدین همراه باشد، قادر است نهتنها دانشهای تحصیلی بلکه مهارتهای اجتماعی و هیجانی را به دانشآموز منتقل کرده و در نتیجه پیوندهای خانوادگی را استحکام بخشد. موفقیت در این مسیر مستلزم تعامل سازنده میان خانواده و مدرسه، و همچنین الگوسازی صحیح است؛ در غیر این صورت، فشار ناشی از تحصیل و تعارض ارزشها میتواند پیامدهای زیانباری بر ساختار خانواده به همراه داشته باشد.
بهطور کلی، گفتوگو با دکتر داود فتحی نشان میدهد که آموزشهای مدرسه میتوانند نقش تعیینکنندهای در شکلگیری و بهبود روابط خانوادگی ایفا کنند، اما موفقیت آن منوط به چند شرط است. وقتی مدرسه مهارتهای اجتماعی، هیجانی و زندگی را به دانشآموزان آموزش دهد و ارزشها و هنجارهای مثبت را منتقل کند، این مهارتها به خانه نیز سرایت کرده و تنشها کاهش مییابند، گفتوگوها صمیمانهتر و مدیریت تعارضها آسانتر میشود.
همچنین، اثرگذاری آموزشها در سنین مختلف متفاوت است؛ در دوره ابتدایی، یادگیریها بهطور مستقیم وارد زندگی خانوادگی میشوند و خانوادهها میتوانند آنها را تقویت کنند. در دوره متوسطه، نوجوانان استقلال بیشتری میخواهند و گروه همسالان نقش پررنگتری دارند، اما آموزشهای هدفمند در مدرسه و حمایت والدین میتواند اثر مثبت را حفظ کند.
از سوی دیگر، فشار تحصیلی، تکالیف سنگین و تضاد میان ارزشهای مدرسه و خانواده، زمینهساز تعارض، کاهش اعتماد و سردرگمی کودکان میشوند. راهکار دکتر فتحی برای کاهش اثرات منفی این مسائل، گفتوگوی فعال و بدون قضاوت با کودک، همکاری نزدیک والدین و مدرسه، تبدیل آموزشها به تجربه خانوادگی و الگوسازی مثبت والدین و معلمان است.
در نهایت، موفقیت واقعی زمانی حاصل میشود که خانواده و مدرسه با هم تعامل داشته و هماهنگ باشند، آموزشها به مهارتهای زندگی پیوند داده شوند و کودکان با استقلال، اعتماد بهنفس و کسب مهارتهای اجتماعی لازم پرورش یابند. به این ترتیب، مدرسه نهتنها محیط یادگیری علمی، بلکه بستری برای تقویت روابط خانوادگی و توسعه همهجانبه شخصیت کودک خواهد بود.