شناسه خبر:54279
1401/1/27 10:02:52

سپهرغرب، گروه شهر : اینکه مدیریت شهر و شهروندان چگونه با موضوع حضور عشایر و گله‌ای گوسفند در شهر کنار خواهند آمد بسیار مهم است اما مهم‌تر از آن نحوه برخورد با این مسئله در طولانی‌مدت است اینکه تعامل پیشه کنیم یا تقابل، تحمل کنیم یا نه ببینیم و بگذریم یا از درِ تنش و اصطکاک برآییم...!

همدان را در اصل شهری با سابقه تاریخی مبتنی بر کشاورزی می‌شناسند تا دامداری؛ اما درعین‌حال کم نیستند کشاورزان و روستاییانی که در کنار کشت و کارهای خود اقدام به نگهداری تعدادی گاو، گوسفند مرغ و... هم می‌کنند. البته این امر با توجه به مشخص و محدود بودن حوزه سرزمینی و چراگاه‌ها نه‌تنها مشکل چندانی را ایجاد نمی‌کند بلکه به‌نوبه خود، هم موجب تأمین بخشی از هزینه‌های زندگیشان بوده و هم می‌تواند تأمین‌کننده قسمتی از نیازهای لبنی و گوشتی شهرنشینان محسوب شود.

اما وقتی صحبت از اداره و ادامه زندگی بر اساس دامداری و گله‌داری خصوصاً به شیوه عشایری به میان می‌آید، به‌یک‌باره قواعد و شرایط کار کاملاً عوض می‌شود. اینکه گله‌های چند صد و حتی چند هزار رأسی عشایر کوچ‌رو ایران؛ همواره ضمن داشتن جاذبه‌های خاص خود؛ مشکلات، مسائل و حاشیه‌های بسیاری را به‌دنبال دارد. از انتخاب مرتع گرفته تا انتقال خانه و زندگی به همراه گله احشام بدان جا از یک‌سو و تأمین آب و غذای خانواده از طرف دیگر؛ حال اگر در این میان بخواهیم به مقوله درس، درمان، بهداشت و... نیز بپردازیم که دیگر حکایت همان مثنوی هفتاد من کاغذی است که نه کسی حوصله گوش کردن به آنرا دارد و نه تحمل چنین زندگی را.

اما به هر حال مثلی است که می‌گوید «آب دریا را به قدر تشنگی باید چشید» شاید هم بر اساس همین قاعده است که ما نیز در مجموعه سپهرغرب به قدر توان و بضاعت سری به این جماعت زده و جویای احوالاتشان شدیم. عشایر کوچ‌رو و چادرنشینی که با فرا رسیدن موسم بهار و سبزی طبیعت از راه دراز آمده و در گوشه و کنار استان و شهر در هر محلی که مساعد حال و روز و گله‌هایشان است با علم کردن سیاه‌چادر و حصار، اتراق نموده و ناگزیر مدتی را نیز میهمان ما خواهند بود.

در حالی که نفس زندگی در این چادرها برای خویش قواعدی دارد که تقریباً قابل پیش‌بینی و مدیریت است اما وقتی صحبت از گله‌های چند صد رأسی گوسفند و بز به میان می‌آید شرایط کمی مبهم و نگران‌کننده می‌شود. امروزه عمده صاحبان احشام بر این باورند که شرایط زندگی برای آن‌ها بسیار سخت و تنگ شده گو اینکه علاوه بر محدودیت چراگاه، معضل خشک‌سالی‌های اخیر نیز باعث شده تا همین مراتع هم توان تغذیه و پرواربندی مناسب دام‌ها را نداشته و متعاقباً درآمدشان از محل فروش لبنیات و گوشت به میزان بسیار چشمگیری کاهش یابد. شاید از این روست که رقابت شدید در استفاده و بهره‌برداری از مراتع و اراضی قابل چرا برای حیوانات باعث شده تا گاهی نیز شاهد ورود (به‌ناچار) گله‌های دام به داخل زمین‌های شهر هم باشیم. زمین‌های بایری که فعلاً و به دلایل نامشخص هنوز طعمه بلدوزرها و لودرها نشده و با دارا بودن کمی پوشش گیاهی می‌تواند تا مدتی بخشی از علوفه گله‌های تقریباً کوچک را تأمین کند. این داستانی است که اخیراً در گوشه و کنار شهر همدان به دفعات دیده می‌شود.

هرچند دیدن گله‌های گوسفند، بزغاله‌ها و بره‌های دوست‌داشتنی که در قالب یک کاروان به دیدن جاذبه‌های شهری مشغول‌اند به‌نوبه خود جالب است! اما سؤال اصلی این است که آیا می‌توان به‌صرف چنین استدلال‌های نیم‌بند، ورود و حضور گله‌های گوسفند را در حواشی بسیار نزدیک و حتی درون برخی محلات شهر قابل قبول و موجه قلمداد کرد؟

و اینکه آیا همین نظم نیم‌بند و شکننده خیابان‌ها و معابر شهری ما که (خود در میان انسان و خودرو غوطه‌ور است) توان پذیرش این میهمانان ناخوانده را دارد یا نه؟ برای این چالش چه پیش‌بینی‌هایی صورت گرفته است؟

در صورت بروز حادثه حق با چه کسی است راننده خودرویی که در خیابان در حال حرکت است و یا برغاله‌ای که به ناگاه از گله جدا شده و به وسط خیابان می‌پرد؟ قانون چه می‌گوید؟ اخلاق چه حکم می‌کند؟ قوانین و مقررات شهری با این موضوع چگونه کنار خواهند آمد و...

قطعاً گذشته از منظر بهداشتی و سلامت، هرگونه اسکان و یا ورود این گله‌ها به معابر و خیابان‌ها از معضل فضولات آلوده گرفته تا سرایت انواع و اقسام بیماری‌های انگلی مانند کنه، شپش، ساس و... ادامه خواهد یافت اما یقیناً ایجاد اختلال در نظم، رفت و آمد و تردد عمومی یکی از مهم‌ترین و بدیهی‌ترین موضوعات این امر تلقی می‌گردد.

در واقع تصور حضور ده‌ها و حتی صدها گوسفند در سطح معبر و خیابان‌ها در جوار مردم و خودروهایی که با سرعت در حال حرکت هستند صحنه‌ای است تقریباً غیر قابل تحمل و توجیه. یک وضعیت آشفته و غیر قابل پیش‌بینی میان راننده و عابری که خیابان و پیاده‌رو را حق خود می‌داند در مقابل حیوانی که هیچ گونه اراده و اختیاری در خصوص حرکت خود ندارد و هر آن امکان دارد تا با بروز یک حادثه ناخواسته موجب وارد آمدن خسارات مالی و جانی برای انسان و حیوان شود.

حالا اما چه بخواهیم یا نه این گله‌های کوچک و بزرگ مدتی است که میهمان سر‌زده شهر ما شده و تا مدتی نیز کماکان خواهند بود. گو آنکه بسیاری از ما نیز احتمالاً در برخی رفت و آمدهای درون و برون‌شهری شاهد تردد آن‌ها بوده‌ایم. هرچند ممکن است شما به‌عنوان یک شهروند چنین ورودی را تجاوز آشکار به حقوق خود بدانید (که مسلماً حق نیز با شماست) اما شنیدن سخنان برخی از این گله‌داران نیز در این خصوص خالی از لطف نیست...

سیف‌الله (دامدار) عنوان می‌کند: دو هفته است که به اینجا آمده‌ایم. هفته قبل یک وانت به یکی از گوسفند‌ها زد و حیوان تلف شد. راننده داد و بیداد راه انداخت که مقصر تویی و رفت؛ عاید آن روز ما فقط تلف شدن آن حیوان بود و بس. خدا می‌داند جایی برای چرای گله نداریم. یا همه‌جا را حصار کشیده‌اند یا شده زمین کشاورزی. حالا برای رفتن به چراگاه، مرتع و یا آبشخوری که کمی دورتر است باید به اجبار از چند خیابان رد شویم.

حمید نیز که دامدار است می‌گوید: تنها بحث گله نیست. ما مجبوریم جایی چادر بزنیم که هم برای خانواده بتوانیم آذوقه تهیه کنیم و هم به گله‌هایمان برسیم. قاعده کار ما در کنار هم بودن است. نمی‌توانیم بین این دو فاصله بیندازیم. حالا اگر برویم دورتر از شهر، خانواده دچار مشکل می‌شوند و اگر هم بیایم نزدیک شهر برای گله به مشکل برمی‌خوریم.

محمود نیز عنوان می‌کند: خدا می‌داند ما هم دلمان نمی‌خواهد راه و مسیر مردم را بند بیاوریم و یا یکی دوتا گوسفند و حیوانمان با ماشین تصادف کنند و تلف بشوند؛ اما شما خودتان قضاوت کنید گله‌دار غیر از حرکت چاره‌ای ندارد. این‌ها حیوان هستند شعور و فهم که ندارند. حالا اگر راننده هم با دیدن گله کمی آرام‌تر حرکت کند چه می‌شود؟ آسمان که به زمین نمی‌آید این گوسفندان سرمایه زندگی ما هستند زندگی ما به آن‌ها بند است.

وجیهه همسر یکی از دامداران با خنده می‌گفت: تا بوده همین بوده. عشایر به چشم مردم فقط کولی بوده‌اند نه چیز دیگر. حالا چهره زندگی ما کمی غلط‌انداز است ولی همه آن نیست. پسر من الآن دانشجوی رشته پزشکی است. شیراز درس می‌خواند، او نباید فراموش کند اگر روزی هم به‌جایی رسید از قِبَل همین گله‌داری پدرش بوده نه چیز دیگر.

دامدار دیگر نیز با عنوان می‌کند: مراتع را تصرف کرده و حصار کشیده‌اند. از زمین‌های کشاورزی هم نمی‌شود استفاده کرد. همین چند تا عرصه و مرتع هم به خاطر خشک‌سالی دیگر کفاف حیوانات ما را نمی‌دهد. مجبوریم کمی به شهر نزدیک شویم که البته آنجا هم مشکل خودش را دارد. حالا بفرما ما چه کنیم؟ با چند سر عائله چه کنم؟ حقیقتاً گاهی فکر می‌کنم این چند تا حیوان را بفروشم و بروم دنبال کارگری. با این شرایط دامداری دیگر صرف ندارد.

شنیدن این صحبت‌ها کافی است تا کمی به عمق مشکلات این قشر مردم کوچ‌رو پی ببریم. انسان‌های که به‌واسطه سنت‌هایشان نمی‌توانند شغل دیگری را انتخاب و یا ادامه دهند. حقیقتاً این سبک زندگی بسیار مشکل و طاقت‌فرساست و کمتر کسی نیز حاضر به ادامه آن است. گو اینکه نزدیک شدن بالااجبار آن‌ها نیز به نزدیکی شهرها منطقی و صحیح نیست؛ اما به هرحال این یکی از مشکلات عدیده ما در ماه‌های آتی است که باید کمی بدان اندیشیده و برایش تدبیر و چاره‌ای ساخت تا در این میان نه سیخ بسوزد و نه کباب.

اینکه مدیریت کشاورزی و دامداری استان و دیگر دست‌اندرکاران چگونه با این موضوع کنار خواهند آمد بسیار مهم است اما مهم‌تر از آن نحوه برخورد مردم با این مسئله است، اینکه تعامل پیشه کنیم یا تقابل؟ تحمل کنیم یا نه ببینیم و بگذریم یا از در تنش و اصطکاک برآییم.

شناسه خبر 54279