شناسه خبر:15073
1398/9/24 10:18:22

سپهرغرب، گروه خبر: نویسنده کتاب «أین رجبیون» می‌گوید که سردار شهید عبدالله اسکندری پیش از اعزام به سوریه گفته بود، خوب است آدم بدون سر شهید شود که به آرزوی خود رسید و نخستین شهید مدافع حرم با پیکر بدون سر است.

انتشارات نوید شیراز کتاب «أین رجبیون... کتاب شهید بی‌سر حاج‌عبدالله اسکندری» نوشته مجید ایزدی را با شمارگان یک‌هزار نسخه، 78 صفحه (قطع جیبی) و بهای هشت هزار تومان منتشر کرد؛ این کتاب شامل متن یک گفت‌وگو با سردار شهید عبدالله اسکندری و خاطرات همسر ایشان است.

سردار شهید عبدالله اسکندری سال 1337 در قصرالدشت شیراز به دنیا آمد و سال 1358 وارد سپاه شد. این شهید در تمام هشت سال دفاع مقدس در جبهه حضور داشت؛ نخستین حضور وی در جبهه سوسنگرد بود. شهید اسکندری از یاران و هم‌رزمان سردار جاویدالاثر حاج‌احمد متوسلیان بود و طی مدت حضور در جبهه‌ها تک‌تیرانداز، تیربارچی، نیروی اطلاعات شناسایی و غیره بوده است.

در عملیات خیبر فرمانده سپاه لار، در عملیات بدر جانشین فرمانده گردان، در والفجر هشت جانشین رئیس ستاد تیپ الهادی و در عملیات کربلای یک، سه، چهار، پنج و هشت رئیس ستاد تیپ الهادی بود. شهید اسکندری در عملیات والفجر 10 جانشین تیپ مهندسی و در عملیات بیت‌المقدس چهار فرماندهی تیپ مهندسی را برعهده داشت.

از دیگر مسئولیت‌های وی فرماندهی مهندسی رزمی 46 امام هادی (ع)، فرماندهی تیپ 46 امام هادی (ع)، فرماندهی مهندسی رزمی قرارگاه مدینه منوره، فرماندهی مهندسی تیپ 42 قدر و فرماندهی مهندسی رزمی جبهه مقاومت بود. او در عرصه‌های سازندگی هم فعالیت داشت و در احداث سد کرخه، احداث جاده نیریز در استان فارس، طرح توسعه نیشکر، اجرای طرح‌های سد و بسیاری دیگر از فعالیت‌های جهادی، سهم ویژه‌ای داشت.

بعد از پایان جنگ سردار دو سالی در منطقه فعالیت داشت، اما بعد به شیراز آمد و در پنج سال از اواخر دهه 80 تا ابتدای دهه 90، مدیریت بنیاد شهید و امور ایثارگران شیراز را برعهده گرفت. سردار اسکندری بسیار با خانواده شهدا انس داشت، پس از بازنشستگی نیز به تبعیت از امر رهبری در دفاع از حرم اهل‌بیت به سوریه رفت و در دفاع از حرم حضرت زینب کبری (س) طی نخستین روزهای خردادماه 1393 در حلب به شهادت رسید. بنا به روایت‌های منتشرشده پیکر ایشان به دست گروه اجنادالشام افتاد و سر وی توسط یکی از فرماندهان این گروه تروریستی تکفیری از تن جدا شد؛ از سردار اسکندری به‌عنوان نخستین مدافع حرم یاد می‌کنند که به مانند مولایش حضرت سیدالشهدا (ع) سر از بدنش جدا شده است.

همسر سردار اسکندری در یکی از گفت‌وگوها با رسانه‌ها درباره نخستین مواجهه خود با چگونگی شهادت ایشان اشاره کرد: «به هر ترتیبی که بود برای نخستین‌بار عکس‌های پیکر و سر بریده‌شده همسرم شهید اسکندری را دیدم. در این لحظه بود که صحنه کربلا پیش رویم زنده شد، فرمایش حضرت زینب (س) را به یاد آوردم که فرمودند در صحنه کربلا چیزی جز زیبایی ندیدم؛ بنابراین با تأسی به حضرت زینب (س) می‌گویم زمانی که سر بریده همسرم را دیدم، تمام آرزوی ایشان را دیدم که به اجابت رسیده است.»

به‌جز «أین رجبیون...» به‌تازگی کتاب «کتیبه ژنرال»، اثر اکبر صحرایی نیز درباره این شهید والامقام توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شده است. صحرایی در مدت پنج سال با تحقیقات میدانی گسترده و همچنین گفت‌وگو با شخصیت‌های گوناگون و مسافرت به مناطق مختلفی که شهید اسکندری در آن‌ها حضور داشت، کتاب خود را در دو جلد (مجموعاً یک‌هزار صفحه) منتشر کرد که روایتی است از تولد تا شهادت شهید اسکندری.

«أین رجبیون...» و «کتیبه ژنرال» می‌توانند در معرفی هرچه بهتر سردار شهید حاج‌عبدالله اسکندری مکمل همدیگر باشند. مجید ایزدی درباره کتاب خود گفت: «أین رجبیون... کتاب شهید بی‌سر حاج‌عبدالله اسکندری» یک کتاب جیبی کوچک است که دو فصل دارد، در فصل نخست گفت‌وگویی پیش‌تر منتشرنشده با سردار شهید اسکندری است که ایشان در آن گفت‌وگو از خاطرات خود به‌ویژه چگونگی ورود به جبهه، شکست حصر سوسنگرد، مأموریت کردستان، تیپ امام سجاد (ع)، عملیات محرم و غیره صحبت کرده است.

وی افزود: فصل دوم کتاب نیز شامل خاطرات همسر مکرم سردار اسکندری است. ایشان نیز از چگونگی ازدواج با سردار اسکندری، وضعیت خانه در زمان حضور ایشان در جبهه‌ها، دیدارهای مختلف، چگونگی اعزام به سوریه و غیره صحبت کرده‌اند.

ایزدی ادامه داد: شهید اسکندری انسان مسئولیت‌پذیری بود که در نهادهای مختلف و سمت‌های گوناگونی خدمت کرد. درعین‌حال بسیار «صندلی‌گریز» بود؛ یعنی در طول دوران خدمت به‌هیچ‌عنوان به دنبال پست و شغل نبود. به همین دلیل به هر جایی که به او مأموریت خدمت می‌دادند، می‌رفت و زمانی که مدت‌زمان خدمت و مأموریت تمام می‌شد، بسیار راحت پست و محل خدمت خود را تحویل می‌داد.

این نویسنده حوزه دفاع مقدس همچنین به ذکر خاطره‌ای از برادر شهید اسکندری در عدم توجه او به پست و مقام اشاره کرد و گفت: به روایت برادر شهید، در سال 1362 به‌دلیل وضعیت ویژه‌ای که شهر لار داشت و مسائل و جدال‌های مذهبی در آنجا به چشم می‌خورد، حکم فرماندهی سپاه لار را برای سردار اسکندری نوشتند و ایشان را به آن مأموریت فرستادند؛ اما پس از مدتی شهید اسکندری را در عملیات خیبر می‌بینند و عکسی هم از او در این عملیات وجود دارد. از ایشان درباره این امر پرس‌وجو می‌کنند، درنهایت مشخص می‌شود گویا سردار بعد از اینکه اوضاع سپاه لار بهبود پیدا می‌کند، خودشان حکم مأموریت اعزام به جبهه برای خود می‌زنند و راهی می‌شوند و فرماندهی سپاه لار در این عملیات را برعهده می‌گیرند.

وی اضافه کرد: خاطره‌ای ثبت شده که ایشان در یکی از مراسم‌های اعتکاف به یکی از همراهان خود می‌گویند که خوب است آدم بی‌سر شهید شود و به همین کیفیت نیز به شهادت رسیدند. در یک عملیات برادر شهید اسکندری زخمی می‌شود و خود ایشان برادر را به دوش گرفته و به سمت آمبولانس می‌برد؛ برادر می‌گوید که متوجه شدم دستم حس ندارد و شهید اسکندری می‌گوید که بله قطع شده، خود شهید نیز در هشت سال دفاع مقدس جانباز شده بود.

ایزدی درباره آخرین مسئولیت‌های شهید اسکندری نیز گفت: ایشان پیش از شهادت سمت مدیرکل بنیاد شهید استان فارس را برعهده داشتند. البته یک سال پیش از بازنشستگی به تهران آمده و در این شهر می‌مانند و پس از بازنشستگی دوباره به شیراز برمی‌گردند. به‌هرحال پس از بازگشت به شیراز در یک شرکت عمرانی که فعالیت‌های جاده‌سازی می‌کرد، به‌عنوان مشاور مشغول به‌کار می‌شوند، همان روز نخست کاری با ایشان تماس گرفته و مأموریت سوریه را ابلاغ می‌کنند؛ چند هفته پس از حضور در سوریه نیز شهید می‌شوند و به آرزوی خود که شهادت و بدن بدون سر است، می‌رسند.

ایزدی درباره دیگر آثار در دست تألیف یا انتشار خود نیز اشاره کرد: کتابی درباره شهید محمد دریساوی در دست تألیف دارم. این شهید والامقام اصالتاً آبادانی بود، اما در لشگر 19 فجر شیراز خدمت می‌کرد و از نیروهای اطلاعات لشگر پنج و فرمانده مخابرات این لشگر بود؛ کتابی هم درباره شهید محمدحسن و شهید محمدجواد روزی‌طلب در دست تألیف دارم، احتمالاً ناشر این دو کتاب نیز انتشارات نوید شیراز است.

شناسه خبر 15073